.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

جاذبه های گردشگری استان مازندران

 

مجموعه فرهنگی و تاریخی کندلوس

فرهنگسرای کندلوس در روستای زیبا و ییلاقی میخ ساز واقع شده که امکاناتی نظیر: اقامتگاه، رستوران، فروشگاه های مختلف، پارک بازی، کتاب فروشی و ساختمان‌های زیبا بسیار دیدنی دارد جالب ترین قسمت این مجموعه موزه مردم‌شناسی و باستان‌شناسی است که در یک بنای زیبا با الهام از داستان‌های شاهنامه ساخته شده است.در موزه مردم شناسی کندلوس، اشیای ارزشمندی از دوران‌های مختلف تاریخی و از آداب و رسوم منطقه به نمایش گذاشته شده است و همچنین مزارع گیاهان دارویی کندلوس با فراورده‌های بسیار متنوع از دیگر جاذبه‌های این منطقه است.

چاذبه های گردشگری استان مازندران

دریاچه خزر نبی

دریاچه خزر نبی در ارتفاعات جنوب شهرستان نوشهر و در جنوب روستای ییلاقی نیمور واقع شده است این دریاجه در میان جنگل قرار گرفته و بنا به اعتقاد بومیان دارای تقدس است وسعت آن کمتر از نیم هکتار، ژرفای آن حدود5متر و آب آن نیز شیرین است.

 

پارک جنگلی سی سنگان

این پارک با قدمتی قدیمی در30کیلومتری شرق نوشهر در مجاورت دریا و جاده ارتباطی نوشهر به نور قرار دارد و یکی از زیباترین پارک‌های شمالی کشور محسوب می شود.ساحل زیبای دریا، تنوع پوشش گیاهی، وجود امکانات رفاهی مانند پارک بازی، سرویس بهداشتی، آلاچیق زیبا برای اقامت رستوران و جاده جنگلی این پارک را به مرکز مهم جذب مسافر در شمال کشور تبدیل کرده است.

دیو چشمه در مسیر کجور واقع شده که به علت آب بسیار فراوان و گوارایی آن به این نام معروف است.این چشمه زیبا که در میان فضایی مشجر خودنمایی می‌کند از ظرفیت جذب گردشگر برخوردار است

چاذبه های گردشگری استان مازندران

نور

وسعت شهرستان نور از ساحل دریا تا ارتفاعات البرز میانی، وجود تنوع آب و هوایی، رودخانه ها و آبشارهای طبیعی همراه با آثار تاریخی و باستانی این شهرستان را نسبت به دیگر شهرستان های استان متمایز کرده است.نور دارای 3بخش بلده، چمستان و مرکزی و 4شهر نور، بلده، رویان و چمستان و 9 دهستان است.

 

قلعه پولاد بلده

در شمال روستای بلده شهرستان نور،برفراز کوهی بنا شده است باروی بلند و برج های متعدد،قلعه و ارگ آن را در بر گرفته است.خانه نیما در روستای ییلاقی و کوهستانی یوش از دهستان اوزرود شهرستان نور خانه نیما شاعر بلند آوازه شعر فارسی قرار دارد که توسط جدش بیش از 200سال پیش باگج بری و پنجره‌های زیبای ارسی ساخته شده ست.خانه نیما همچنین آرامگاه وی است.

 

پل خشتی نور

این پل که به خشت پل نیز معروف است به دستور میرزا آقا خان نوری ساخته شد آنچه از این پل باقی مانده قسمت میانی آن با طاق جناغی است و متعلق به دوره قاجار است.

چاذبه های گردشگری استان مازندران

بقعه آقا شاه بانو زاهد

بقعه آقا شاه بانو زاهد که در بخش چمستان شهرستان نور قرار دارد از بناهای قرن نهم هجری قمری است.بنا هشت وجهی است.گنبدی دو پوش با نمای بیرونی هشت وجهی بر بالای آن ساخته شده است.این بنا متعلق به آقا شاه بانو زاهد از عرفای اواخر قرن 7 و اوایل قرن 8 و مرشد شیخ حسن جوری عامل اصلی قیام سربه داران خراسان در عهد حکومت مغولان است.

 

بقعه جمشید کیا ساطان

این بنا در داخل شهر رویان فرار دارد.بدنه و گنبد رک آن هشت ضلعی است و بر ترک ضلع شمالی آن کتیبه‌ای از آجر برجسته به چشم می‌خورد که بر روی آن نام متوفی در سال 851هجری قمری حک شده است.

 

پارک جنگلی نور

پارک جنگلی نور در کیلومتر 5نور به محمودآباد با مساحت 400هکتار فرار دارد که از نظر وسعت یکی از بزرگترین پارک های خاورمیانه است و انواع گونه های جنگلی مانند افرا،توسکا،انجیلی و ...در آن یافت می شود.رستوران مجهز و زیبا،آلاجیق های متعدد چوبی،پارک های بازی کودکان،مسجد،سرویس های بهداشتی و زمین های ورزشی از جمله امکاناتی است که برای استفاده مسافران تدارک دیده شده است.

چاذبه های گردشگری استان مازندران

 

آبشار آب پری

این آبشار زیبا در شهر کوجک رویان واقع شده است جریان آب با شیبی 60درجه از کوه،دانه های سنگی پایین جاده به طرف دره و درحتان جنگلی در سینه کش کوه منظره زیبایی را در اختیار بازدید کنندگان قرار می دهد.

آب معدنی لاویج در 25 کیلومتری جنوب چمستان در روستای ییلاقی لاویج در میان دره های جنگلی البرز قرار دارد خواص بالای درمانی دردهای استخوان،مفاصل،بیماری های پوستی آب معدنی لاویج باعث شده که در تمام فصول سال مورد توجه گردشگران داخلی و خارجی باشد.

چاذبه های گردشگری استان مازندران

پارک جنگلی کشپل

در ابتدای جاده آسفالته لاویج در محور چمستان به آمل پارک جنگلی کشپل قرار دارد حاشیه زیبای ساحل رودخانه لاویج رود،وجود چشمه های پر آب با گوارایی ویژه،امکانات نسبی اقامت و پارک بازی کودکان این پارک را به تفرجگاه مردم منطقه و مسافران غیر بومی تبدیل کرده است.

 

فیل سنگی

بعد از گذر از آب گرم لاویج با حداقل 10 دقیقه پیاده روی در مرکز روستای لاویج قطعه سنگ بزرگی وجود دارد که بر اثر عوامل فرسایش طبیعی به شکل یک فیل سنگی خودنمایی ومی کند که برای بازدید کنندگان قابل توجه است.

 

قلعه پولاد بلده

بر روی ارتفاعات شمالی مشرف بر شهر بلده قلعه عظیمی به چشم می خورد که از معروفترین و بزرگترین قلعه های بر جای مانده در شمال ایران است.این قلعه تا اوایل دوره صفویه دایر بود و مرکز یکی از مقتدر ترین قدرت های محلی آن روز در ایران بوده است.

 

قلعه سلطان

دومین بنای مرتفع شهرستان نور در داخل شهر بلده و در دامنه کوه واقع شده گنبد آن مخروطی و مصالح آن از آجر و روکش گچ است در این بنا کتیبه ای به خط کوفی وجود دارد که دوبار نام حضرت محمد(ص)و نام حضرت علی(ع)را نقش شده است.کتیبه چوبی روی صندوق، نام شیخ احمد نوری و تاریخ 1102هجری قمری را دارد.

 

آمل

شهرستان آمل در بخش جاده توریستی بیشترین دیدنی ها را از نظر طبیعی و تاریخی در خود جای داده و در بین شهر های استان مقام اول را از نظر جاذبه های فرهنگی ،تاریخی و طبیعی به شمار می آید.

قله دماوند 10 کیلومتری شمال شرقی تهران و 75 کیلومتری جنوب غربی شهر آمل در البرز مرکزی و بخش لاریجان یکی از منحصر به فردترین جاذبه های طبیعی ایران قرار دارد که جاده توریستی هراز که تهران را به مازندران متصل می کند از نزدیکی آن می گذرد.

قله دماوند از گذشته های دور تا به امروز جزء جدایی ناپذیر فرهنگ و افتخارات ایرانیان و مازندرانی ها بوده است.شهرت جهانی این جاذبه طبیعی و از طرفی مجاورت آن با مرکز کشور و دریای خزر از اهمیت و جایگاه والاتری برخوردار شده تا جایی که هر ساله هزاران تن از مشتاقان ورزش و طبیعت گردی از ایران و همه نقاط جهان به آن روی می آورند و با دیدن عظمت این قله سر بر افراشته بر آسمان از خود شناسی به خداشناسی می رسند.

دره و دریاجه سد لار:80 کیلومتری شمال شرقی تهران و 100 کیلومتری شهر آمل در بخش لاریجان،بزرگترین سد خاکی خاورمیانه بر روی رود هراز قرار دارد که به سد لار معروف است.

قله‌ها و ارتفاعات مختلف چشمه سارها،آبشار،رود های متعدد با آب گوارا،دریاچه ها گونه های کم نظیر ماهی قزل آلا،گیاهان دارویی و انواع حیوانات وحشی آب و هوای بسیار مطبوع بخصوص در فصل تابستان پذیرای گردشگران و علاقمندان به بخش طبیعت گردی قرار گرفته و فضای مناسبی برای اوقات فراغت و ماهی گیری فراهم کرده است.

 

آب معدنی لاریجان

در مسیر آمل به تهران در محل گزنک مرکز بخش لاریجان و در ادامه قله دماوند روستای ییلاقی و خوش آب و هوای آب گرم قرار دارد آب های گرم و معدنی این روستا با حرارتی در حدود 62 درجه سرشار از مواد گوگردی بوده وبه همین دلیل برای درمان انواع بیماری های پوستی،دردهای استخوان ،مفاصل و روماتیسم مفید است.

 

آبشار شاهان دشت

آبشار شاهان دشت با ارتفاع تقریبی 50 متر در 65 کیلومتری شهر آمل و ارتفاعات مشرف به روستای زیبا و ییلاقی شاهان دشت خود نمایی می کند که یکی از بزرگترین آبشار های مازندران به شمار می آید.

چاذبه های گردشگری استان مازندران

قلعه شاهان دشت

بر روی کوهی هرمی شکل در کنار روستای ییلاقی شاهان دشت قلعه شاهان دشت قرار دارد که به ملک القلا معروف است.ظاهرا این قلعه متعلق به ملک بهمن آخرین سلطان سلسله استندار لاریجان بوده است.

 

بقعه امامزاده عبدا..

این زیارتگاه مهم در 12 کیلومتری جنوب غربی آمل در دامنه سرسبز البرز شمالی قرار دارد ساختمان اصلی آن با معماری بسیار زیبا در سال 1343 بنا شده است از آثار قدیمی آستانه حوض شنا،مرقد بی بی فاطمه و سقاخانه است که هر ساله هزاران نفر از آن بازدید می کنند.

شکل شاه 65 کیلومتری جنوب شهر آمل در جنوب غربی رود و جاده هراز و تونل بایجان در کنار محمود ارتباطی تهران به آمل در زمان ناصرالدین شاه و به دستور وی نقش برجسته سنگی زیبایی بر سینه کوه و مشرف به رود هراز کنده شده که در مازندران بی نظیر بوده است.در این حجاری ناصرالدین شاه به همراه چند تن از امرای کشوری و لشکری نشان داده است.

 

آب معدنی آب اسک

قریه آب اسک در 8 کیلومتری آمل به تهران در محور هراز قرار دارد آب های معدنی گرم با مواد گوگردی در همه نقاط این روستا جاری است که بصورت سنتی گردشگران بیشماری بویژه در فصل تابستان برای استفاده از آب معدنی و هوای مطبوع کوهستانی به این منطقه مسافرت می کنند.

پل دوازده چشمه این پل در عصر سلطنت شاه عباس صفوی بر روی رود هراز در مرکز شهر آمل بر روی رود هراز در ابتدای خیابان سبزه میدان احداث شده که در بخش شرقی و غربی شهر را به هم متصل می کند این پل به نیت دوازده معصوم(ع)دارای 12 طاق و دهنه است.

 

گنبد ناصرالحق و شمس طبرسی

این دو بنای تاریخی در مجاورت یکدیگر در حاشیه شمالی شهر آمل در منطقه چاکسر و در جانب ترین بلوار شهید بهشتی آمل قرار دارند ساختمان آجری آنها متعلق به قرن نهم هجری قمری بوده و بنای ناصرالدین الحق آرامگاه وی است که در سال 304 هجری قمری در این مکان به خاک سپرده شده و گنبد دیگری متعلق به شمس طبرسی از فقها و علمای مشهور آمل است.

 

بقعه میر حیدر آملی

بنای اصلی آن متعلق به قرن 6هجری قمری بوده که در دوران مختلف بازسازی شده است این ساختمان آجری با برج 8 ضلعی گنبد هرمی با ارتفاع 12 متر در نزدیکی گنبدهای ناصرالحق و شمس طبرسی در منطقه چاکسر آمل و در مجاورت بلوار شهید بهشتی قرار دارد.

چاذبه های گردشگری استان مازندران

بقعه تاریخی میرزا بزرگ

یکی از مهمترین بناهای تاریخی مازندران است که در عهد سلطنت شاه عباس صفوی در سال 1020هجری قمری ساخته شده و در مرکز بافت قدیم شهر آمل در سبزه میدان و مجاورت مصلای بزرگ قرار دارد.این ساختمان از لحاظ ویژگی های معماری،گنبد،سردرها ،کاشی کاری و کتیبه ها کم نظیر است

باتشکر



:: موضوعات مرتبط: ایران شناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1577
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 16 تير 1392
.
آبشار لونک در استان گیلان

 

 

 


اين آبشار در مسير لاهيجان به ديلمان و پس از شهر سياهکل قرار دارد .
آبشار بسيار زيبايى در منطقه جنگلى است که در کنار جاده کوهستانى لاهيجان به ديلمان قرار دارد .
این آبشار طبیعی و دارای طبيعت بکر و دیدنی است . در فصل بهارو پاییزآب فراوانی دارد و در تابستان کم آب می باشد این منطقه علاقه مندان خاص خود را دارد و زوج های جوان در روز عروسی خود به کنار این آبشار آمده و عکس های به یاد ماندنی می گیرند .
آبشار لونک ، این آبشار در منطقه جنگلی کنار جاده کوهستانی سیاهکل به دیلمان پس از شهر سیاهکل قرار دارد و فاصله آن تا شهر سیاهکل حدود ۲۵ کیلومتر است . این آبشار دوقولو می باشد . این تنها یکی از آبشارهای کوچک و بزرگ این منطقه می باشد . این آبشار در فصل بهار و پاییز آب فراوانی دارد و در تابستان کم آب می باشد .
 

 

 







 
باغ محتشم در استان گیلان

 

 


یکی از جاذبه های توریستی شهر رشت « پارک شهر » است . البته اسمش پارک قدس است و نام قدیمش باغ محتشم .
و در استان گیلان شهر رشت قرار دارد .
قدمت پارک شهر یا باغ محتشم که امروزه پارک اصلی شهر رشت می باشد ، به دوران سلطنت ناصر الدین شاه قاجار می رسد .
مالک و بانی اصلی این پارک اکبر خان بیگلربیگی ( متوفی ۱۳۰۷ ه .ق ) از مالکان و متمولان طراز اول ایران در عصر ناصری و اجاره دار گمرکات شمال ایران بود . معروف است که غرس نهال های این پارک که امروزه درختان تنومندی شده اند و نیز خیابان کشی و احداث عمارت تابستانی واقع در آن که معروف به عمارت کلاه فرنگی است ، همگی تحت نظارت شخص اکبر خان صورت پذیرفته است .
این پارک پس از درگذشت اکبر خان از طریق ارث به تنها دختر زنده مانده او رسید که در حباله نکاح پسر عموی خود صادق خان اکبر محتشم الملک ( سردار معتمد بعدی ) بود و از این تاریخ به باغ محتشم اشتهار یافت . بعد ها در دوره پهلوی این پارک در ازای بدهی های مالیاتی به تصرف دولت درآمد و از آن تاریخ به عنوان پارک عمومی مورد استفاده اهالی شهر قرار گرفت .
وسعت اولیه این باغ چندین برابر مساحت فعلی آن بود ، ولی رفته رفته با توسعه شهر و خیابان کشی های انجام شده از وسعت آن کاسته شد . در سی سال اخیر نیز با احداث بنای استانداری و شهر بازی در محوطه آن ، باز هم کوچک تر شد که البته به تازگی تشکیلات استانداری به جای دیگری انتقال یافت و قرار است در محل قبلی آن در پارک شهر ، ساختمانی جهت کتابخانه ملی رشت تدارک دیده شود . در انتهای این پارک نیز رودخانه ای در جریان است که سابقا برای ماهیگیری مورد استفاده قرار می گرفت ولی امروزه به دلیل ریختن فاضلاب های شهری و بیمارستانی به درون آن آلوده و غیر قابل استفاده می باشد .


این بوستان پس از باغ محتشم ، بزرگترین بوستان رشت به شمار می رود و دسترسی به این بوستان ۱۲ هکتاری زیبا از دو طریق بلوار شهید انصاری ( در شمال ) و خیابان امین الضرب ( در شرق ) امکان پذیر است . این بوستان دارای یک برکه طبیعی زیبا با دو فواره است که همراه با درختان قدیمی به جذابیت آن افزوده است . علاوه بر امکانات تفریحی نظیر زمین های فوتبال ، والیبال ، تنیس و وسایل بازی کودکان ، نخستین ساعت آفتابی آنالماتیک ایران و همچنین آکواریومی که دارای ۶۸۰ قطعه از ماهیان کمیاب تزیینی شمال و جنوب کشور و ۲۸ قطعه خرچنگ در آن نگهداری می شود ، در سال ۱۳۸۱ در این بوستان به بهره برداری رسید .

موقعیت پارک در شهر : بلوار شهید انصاری سه راه کانادا ( شمال شهر )
امکانات موجود در پارک : زمین بازی کودکان – زمین های ورزش – اکواریوم – برکه مصنوعی – انجمن نجوم ثاقب – نمازخانه و مبلمان پارکی





 
پل خشتی تمیجان رودسر در استان گیلان

 

 


پل خشتی در ۶ کیلومتری جنوب غربی رودسر در استان گیلان ، بر روی رودخانه تمیجان احداث شده است . گر چه کتیبه و سنگ بنا و یا یادبود در آن وجود ندارد ، ولی از نوع طاق ها ( طاق های جناقی ) و مصالح بکار رفته در آن می توان این پل را به دوره صفوی نسبت داد .
پل خشتی تمیجان در زمان حکومت بهزادبیگ در گیلان و به همت او در سال هزار و 20 قمری ساخته شده است .

بدنه و پاهای پل آجری است ، ولی کف پل سنگ فرش است و دارای چهار دهانه بزرگ می باشد . دهانه های کوچک تری نیز در طرفین این دهانه ها وجود دارد . طول پل ۶۰ متر و عرض آن ۵ متر است . در قسمت طول این پل 5 دهنه بزرگ و کوچک وجود دارد که 3 دهنه بزرگ در قسمت غربی و 2 دهنه کوچک در طرف شرق آن است .
در 2 طرف طاق جناحی میانین ، 2 اتاق کوچک در میان پایه های پل به شیوهٔ ماهرانه ای ساخته شده که در هر طرف پل 2 پنجره دارد .
این طاق ها احتمالاً محل اطراق رهگذران و کاروانیان در ایام بارندگی بوده است .
طاق این 2 اتاق آجری و مدور ( دایره وار ) است و 2 اتاق کوچک دیگر نیز در دل پایه هایی که میان طاق های کوچک قرار دارد بنا شده است .

در 2 طرف عرض پل جان پناهی آجری به بلندای 50 سانتی متر ساخته شده تا از افتادن افراد و چهارپایان جلوگیری شود . پل خشتی لنگرود نیز نمونه ای از این پل است .
بدنه و پایههای پل آجری است ، ولی کف پل سنگفرش است و دارای چهار دهانه بزرگ می باشد .

این پل 700 سال قدمت دارد و در آستانه تخریب قرار گرفته است . پل خشتی تمیجان در فهرست آثار ملی کشور با شماره ۱۱۲۵ به ثبت رسیده است .






 



 

 



 
تپه مارلیک در استان گیلان

 

 

 


تپه مارلیک یکی از 5 تپه باستانی است که در دره گوهررود در اطراف رودبار واقع شدهاند درهای خوش آب و هوا که برای سال ها محل سکونت اجداد ثروتمند گیلانی ها بوده. تپه های زینب بیجار ، پیلاقلعه ، دوربیجار و جازم کول ، بقیه این تپه ها هستند.
در پاییز سال ۱۳۴۰ش ، هیاتى به سرپرستى دکتر عزت الله نگهبان جهت بررسى و تحقیق عازم منطقه رحمت آباد رودبار شد . این حفارى که به مدت ۱۴ ماه از پاییز ۱۳۴۰ تا آخر پاییز ۱۳۴۱ ادامه داشت ، منجر به پیدا شدن ۵۳ آرامگاه به طور منظم و پراکنده در سطح تپه شد . این آرامگاه ها عموما از سنگ و گل ساخته شده بودند .
در ساخت این آرامگاه ها از تخته سنگ هاى بزرگ طبیعى که در سطح تپه وجود داشته، استفاده شده . در بعضى قسمت ها هم از سنگ هاى زرد رنگى استفاده شده که از ۱۵کیلومتر دور تر و از دره گوهررود به این محل انتقال یافتهاند.
حفاری تپه مارلیک برای دکتر نگهبان و همکارهایش یک دردسر بزرگ بود . از درگیری ها و بیمهری های اهالی روستا که به تحریک قاچاقچی ها انجام می شد، تا تهمت ها و دردسر هایی که باعث و بانی اش مقام های دولتی بودند و به دادگاهی شدن دکتر و همکارهایش کشید ؛ دردسری بزرگ که به نتیجه اش می ارزید .
از این منطقه تعداد زیادی ظروف و اشیای سیمین و زرین به دست آمده که نشانگر ثروت فراوان ساکنان آن است . قدمت این آثار به حدود 3 هزار سال پیش یعنى اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول پیش از میلاد مسیح مى رسد .
ماردی ها اقوام ساکن مارلیک مردگان شان را با لباس رسمى و تزئینات کامل روى تخته سنگ و به پهلو قرار مى داده اند . در این حالت زانو ها اندکى خمیده می شدند . همراه مردگان ، ظروف تشریفات مذهبى ، مجسمه ها ، زیور آلات ، اسلحه ، ابزار و ادوات ، ظروف و ادوات آشپزخانه ، مدل و نمونه ادوات مختلف و اسباب بازى کودکان دفن مى شد . این امر نمایانگر هویت و حرفه صاحب آرامگاه و عقاید مذهبى اقوام ساکن در محل بود.

به جز این اشیا ، آثار و ادوات جنگى از جنس مفرغ مانند : خنجر ، پیکان ، سر نیزه و نیز وسایل تزئینى مانند : گوش پاک کن ، ناخن پاک کن ، گوشواره ، دستبند ، گردنبند ، پیشانى بند ، مو بند ، سنجاق سر و همچنین ادوات و وسایل مورد استفاده نظیر ظروف ، دوک نخ ریسی ، دیگ ، ملاقه ، سیخ کباب ، ظروف سفالین ، پیکرک ها و مجسمه هاى سفالین و فلزى در مارلیک یافت شده اند . وسایل رزمى مانند : خنجر ، شمشیر ، سرنیزه ، سرگرز ، مچ بند ، بازوبند رزمی و تیردان مفرغى بیانگر جنگجو بودن این اقوام است.
یکی از کشفیات مهم این تپه ، 2 مهر استوانه ای است که روی آنها به خط میخی نقش شده است . این مهر ها به باستان شناسان برای تشخیص خط و تاریخ مارلیکی ها بسیار کمک کرده است .

گنجینه نفیس مارلیک
در کرانه شرقی سفیدرود دره زیبایی به نام گوهر رود وجود دارد که به علل حاصلخیزی خاک ، ملایمت هوا و رطوبت و بارندگی کافی از بهترین نقاط این ناحیه به شمار می رود . در وسط دره ی گوهر رود ، رودخانه ای به همین نام جریان دارد که از شعبه های کوچک سفید رود است .
در دره گوهر رود تپه های کوچک و بزرگی به چشم می خورد که مربوط به دوره های باستانی است و تپه مارلیک یکی از مهم ترین آن هاست . این تپه در محلی به نام چراغعلی تپه ( مالک قدیمی آن ) شهرت دارد . تپه های باستای گوهر رود از جمله مارلیک بقایای یک تمدن باستانی فراموش شده ای را در دل خود مدفون کرده اند .
تپه مارلیک ، که گنجینه ای ارزنده از هنر و تمدن بشری را در طول قرن ها در خود پنهان کرده است در حقیقت تپه ای طبیعی و صخره ای است که از سنگ های سولفات آهن تشکیل شده و لایه های طبیعی و تحتانی آن چنان است که شکاف های بزرک درون تپه ایجاد کرده و همین حفره ها موجب شده تا حیواناتی چون موش و مار به فراوانی در آن لانه کنند . عده ای معتقدند که نام مارلیک به دلیل وفور مار در این تپه بر انجه اطلاق شده است و افسانه مار و گنج در این تپه مصداق واقعی پیدا کرده است .
اما برخی نیز مارلیک را یک واژه ی تاریخی می دانند که از دو جز " مارد " و " لیک " ترکیب شده و معنای قوم " مارد " را می دهد . اینان استدلال می کنند که این کلمه در اصل " ماردلیک " بوده و با حذف " دال " مارلیک شده است . مارد اشاره به آمارد هاست و " لیک " هم همان " لک " است به معنای قوم و طایفه و عشیره است که در واژه هایی نظیر اسکو + لک و گیل+ لک دیده می شود . اگر نظریه اخیر را قبول کنیم بی گمان باید گنجینه ی مارلیک را متعلق به قوم آمارد بدانیم . کاوش های مارلیک در سال های 41-1340 با همکاری دانشگاه تهران و اداره باستان شناسی انجام گرفت .
در ادامه کاوش ها وضعیت اصلی تپه که معرف آرامگاه و گورستان اقوام فراموش شده باستانی است آشکار شد .
احتمال می رود که این تپه ، آرامگاه خصوصی فرمانروایان و شاهزادگان محلی بوده است که در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول پیش از میلاد در این منطقه حکومت می کرده و مردگان خود را بنا بر سنن و آیین های رایج آن دوره به همراه اشیاء و آثار قیمتی در این آرامگاه ها به خاک می سپرده اند .
زمانی که سه چهارم کاوش در تپه انجام شد در حدود 25 آرامگاه با اتاق آرامگاه کشف شد که در همه آنها اشیایی مانند ظروف مفرغی – ظرف های سفالین- دکمه های تزئینی- انواع سرگرز ، پیکان ، شمشیر ، خنجر ، مجسمه های برنزی و سفالی ،کلاه خود ، سرنیزه ،سوزن های طلاو مفرغ و ... با نقوشی از انسان و گیاهان و حیوانات نظیر گاو کوهاندار ،گاو بالدار ، اسب شاخدار و اسباب بازی هایی برای کودکان دوک پشم ریسی و افزاری از این گونه بدست آمد که معرف فرهنگ و طرز زندگی این اقوام هستند .و نشان از اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارد .
پارچه های بدست آمده از تپه های مارلیک نشانه ظهور و پیشرفت صنعت بافندگی در گیلان هزاران سال پیش است .
از جمله موارد جالب کشف کاشفان ، مهری است که روی آن خط میخی حک شده است و یا مهر دیگری که مجلس شکا ر را نشان می دهد . به گفته باستان شناسان قدمت آنها به بیش از سه هزار سال می رسد .
نمونه بی بدیل این کاوش ها جام مارلیک است که از زر ناب است و ارتفاع آن به 18 سانتی متر می رسد .
ارتفاع نقش برجسته های جام تا دو سانتی متر می رسد که نشان دهنده مهارت استاد کاری است که با ضربات چکش آن را آفریده است .
نقش وسط جام درخت زندگی است و در دو سوی درخت دو گاو بالدار دیده می شود که در حال بالا رفتن از درخت هستند . نمایش بدن حیوان به حالت نیم رخ و نمایش سر آنها از روبه رو ، از ویژگی های هنر ایرانی است و هویت ایرانی سازنده اش را نشان می دهد .
در کف جام گلی زیبا نقش شده است .در میان گل نقش خورشید دیده می شود که شعا ع های خود را به طور منظم پراکنده است .
برای اقوام مارلیک خورشید تا حد پرستش بسیار مهم بوده است و تا جایی که می توانسته اند نماد خورشید را به شکل ترنج های هندسی تزئینی در کف اکثر ظروف و جام های فلزی به تصویر کشیده اند . وقتی به نوع نقش و طرز ترسیم این ترنج ها توجه می کنیم در می یابیم خورشید در مرکز همه چیز است و همه موجودات از نور و حرارت جانبخش او زندگی می گیرند .
با اینکه انسان در هزاره ششم پیش از میلاد به فلزات دست پیدا کرده است اما از افتخارات مهم تمدن مارلیک صنایع فلزی و مخصوصا صنایع مفرغی است . در منطقه مارلیک به سبب وجود معادن سنگ فلز و منابع سوخت مانند چوب فراوان تولید مفرغ رونق زیادی یافته و کارگاه های صنایع مفرغی به وجود می آیند .
از نقاط اوج و شگفتی های دیگر صنعت مارلیک جامهای شیشه است که گفته می شود از اولین نمو نه های صنعت شیشه سازی بشر است .
و سرانجام این تمدن درخشان چه می شود ؟ برخی باستان شناسان معتقدند به دلیل شباهت فراوان آثار مکشوفه از سیلک در کنار شهر کاشان به خصوص آثار مفرغی ظروف و و ادوات و ابزار بسیار محتمل است که اقوام سلیک همان مارلیکی ها باشند که پس از حمله آشوریها به منطقه سیلک مهاجرت کرده اند و سپس به تدریج به ماد ها که از اقوام هند و ایرانی بودند پیوسته و در مراحل اولیه تکوین دولت ماد شرکت داشته و با دیگر گروه های مقتدر هند و ایرانی ، امپراطوری مقتدر ماد را در اوایل هزاره اول پیش از میلاد به وجود آورده باشند .
مجموعه آثار مارلیک در طبقه فوقانی موزه ملی ایران تهران نگاهداری می شود .
ابراهیم گلستان در سال 1342 فیلمی به نام تپه های مارلیک ساخت که برنده جایزه شیر سن مارکو جشنواره و نیز در سال 1343 شد که به ظاهر درباره ی کشفیات باستان شناسی در منطقه ی مارلیک است ، اما به واقع اثری در باره ی زندگی ، هنر ، دوام و آرزو برای فردایی بهتر است .
باتشکر


:: موضوعات مرتبط: ایران شناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1812
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 16 تير 1392
.

جایگاه رودها آنقدر در زندگی مردم روی کره زمین مهم است که حتی در شعرهای کهن مردم فرهنگهای مختلف دیده می شود.

 

به گزارش تابناک، رودخانه ها از قدیم به عنوان مهمترین منبع حیات و انرژی مردم مطرح بوده است و همیشه تمدن های بزرگ در طول تاریخ در اطراف همین منابع زندگی تشکیل شدند. از رودهای بزرگ همیشه در کنار کسب روزی برای حمل و نقل استفاده می شد. جایگاه رودها آنقدر در زندگی مردم روی کره زمین مهم است که حتی در شعرهای کهن مردم فرهنگهای مختلف دیده می شود. در این گزارش معروفترین رودهای جهان بر اساس ملاک زیبایی انتخاب شده است.


 



















































































































































باتشکر 


:: موضوعات مرتبط: جهان شناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1231
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 16 تير 1392
.

از دانشمندان سرشناس ایرانی اهل خوزستان بود که در شهر وهیشت‌اردشیر (اهواز) اقامت داشت، وی درعلوم رياضی، حساب و هندسه، مثلثات، جبر، الابصار و غیره، استادی ماهر و صاحب ابتکار بود.

 

 

چون مردی آزاد اندیش و در نژاد ایرانی خويش متعصب بود، با فرقه ملیون همدست شد. زير فشار عمال خلیفه، زادگاه خود را ترک کرد و به مصر رفت و به دربار فاطمیان که یکی از ایرانیان زرتشتی تأسیس کرده بود، پیوست.

 

ابن هیثم از راه استنساخ کتابهای ریاضی روزگار می‌گذرانید. کتابهای او در هندسه، حساب، به ویژه کتاب علم البصار در پرتوشناسی، شهرت جهانی دارند. اين کتاب در سده‌های میانه اروپا، به لاتين برگردانده شد.

 

اين دانشمند بزرگ ایرانی به تعريف از اهواز، زادگاهش، کتاب تفضيل اهواز علي بغداد من جهات طبيعيه را نوشت.

کارها

 

ابن هیثم رساله‌ای در نور نوشت و ذره بین را کشف کرد. به نسبت زاویه تابش و زاویه انکسار پی برد و اصول تاریکخانه را شرح داد و در مورد قسمت‌های مختلف چشم بحث کرد. رسالهٔ نور ابن هیثم نفوذ زیادی در اروپا گذاشت. کارهای وی توسط کمال الدین فارسی پیگیری شد.

 

بالغ بر بیست اثر بازمانده ابن هیثم ویژه مسائل نجومی است. شهرت ابن هیثم در نجوم بیشتر به سبب تالیف رساله‌ای است به نام مقاله فی هیئته العالم. ظاهراً این رساله از آثار جوانی او است، زیرا در آن از «پرتوی که از چشم خارج می‌شود» سخن گفته است و ماه را جسمی صیقلی توصیف کرده که نور خورشید را «باز می‌تاباند» این دو نظر را وی در المناظر و مقاله فی ضوء القمر رد کرده است این رساله تنها نوشته نجومی ابن هیثم است که در قرون وسطی به غرب راه یافته است. آبراهام هبرایوس آن را به سفارش آلفونسوی دهم، شاه کاستیل (وفات: ۱۲۸۴ میلادی) به اسپانیایی ترجمه کرد و این ترجمه را مترجم ناشناسی (تحت عنوان کتاب جهان و آسمان) به لاتینی در آورد. در این رساله ابن هیثم ثابت می‌کند که اگر ماه مانند آینه‌ای رفتار کند لازم می‌آید که سطحی از ماه که نور خورشید را به زمین باز می‌تابد کوچک‌تر از سطحی باشد که ما مشاهده می‌کنیم، پس نتیجه می‌گیرد که ماه نور عرضی خود را در دریت مانند اجسام منیر، یعنی از همه سطح خود و در همه جهات، گسیل می‌دارد، این نظر با استفاده از یک ذات‌الثقبتین نجومی ثابت می‌شود.

 

از این رو وی آسمان را متشکل از مجموعه‌ای از پوسته‌های کروی (با افلاک) هم مرکز فرض کرده است که بر هم مماسند و درون یکدیگر می‌چرخند، در داخل ضخامت هر پوسته، که نماینده فلک یکی از سیارات است، پوسته‌های هم مرکز و خارج از مرکز و کرات کامل دیگری وجود دارد که بترتیب با افلاک خارج از مرکز و افلاک تدیر متناظرند. همه پوسته ها و کره ها سرجای خود و به گرد مرکز خود می‌چرخند، و از ترکیب آنها حرکت ظاهری سیاره که طبق فرض روی استوای فلک تدویر قرار دارد پدید می‌آید. ابن هیثم با توصیف دقیق همه حرکاتی که در کار می‌آیند، در واقع گزارشی کامل و روشن و غیرفنی از نظریه بطلمیوس درباره سیارات ارائه می‌کند، و همین نکته راز محبوبیت رساله او را آشکار می‌کند. ایراد ابن هیثم به حرکت پنجم ماه که در فصل پنجم از مقاله پنجم مجسطی بیان شده، بسیار آموزنده است. این اشکال کاملاً از نوع برهان خلف است، زیرا «ثابت می‌کند» که چنین حرکتی از لحاظ فیزیکی محال است. بطلمیوس فرض کرده بود که هنگام حرکت فلک تدویر ماه بر فلک حامل خارج مرکز آن قطری که از اوج تدویر می‌گذرد (هنگامی که، مرکز فلک تدویر بر اوج فلک حامل است) طوری می‌چرخد که همیشه در امتداد نقطه‌ای در روی خط اوج و حضیض است (این نقطه را «نقطه المحاذات» می‌گویند)؛ به طوری که مرکز دایره البروج در وسط خطی است که این نقطه را به مرکز فلک حامل وصل می‌کند. این فرض ایجاب می‌کند که وقتی فلک تدویر یک دور کامل روی فلک حامل خود می‌چرخد، قطر آن بتناوب، در دو جهت مخالف بچرخد. اما ابن هیثم می‌گوید که چینین حرکتی را تنها یک کره ایجاد می‌کند، که بتناوب در دو جهت مختلف می‌چرخد، یا دو کره که یکی بیحرکت می‌ماند و دیگری در جهت خاص خود می‌چرخد. چون فرض جسمی با این اوصاف ممکن نیست، بنابراین ممکن نیست که قطر فلک تدویر در امتداد آن نقطه مفروض باشد.

 


سالها قبل از اینکه عکاسی اختراع شود اساس کار دوربین عکاسی وجود داشت. ابن هیثم در قرن پنجم هجری / یازدم میلادی وسیله‌ای را به نام جعبه تاریک (camera obscura)را برای مطالعه‌ی خورشیدگرفتگی به کار برده بود.این وسیله، طی جنگهای صلیبی به اروپا راه یافت.اتاقک تاریک، عبارت بود از جعبه یا اتاقکی که فقط بر روی یکی از سطوح آن روزنه‌ای ریز، وجود داشت. عبور نور از این روزنه باعث می‌شد که تصویری نسبتاً واضح اما به صورت وارونه در سطح مقابل آن تشکیل شود.

 

این وسیله به شدت مورد توجه نقاشان قرار گرفت و تمامی نقاشان بخصوص نقاشان ایتالیایی قرن شانزدهم از آن برای طراحی دقیق منظره ها و ملاحضه دورنمایی صحیح استفاده می‌کردند، به این ترتیب که کاغذی را بر روی سطح مقابل روزنه قرار می‌دادند و تصویر شکل گرفته را ترسیم می‌کردند. این تصاویر بسیار واقعی و از ژرفانمایی (پرسپکتیو) صحیحی برخوردار بود.

 

ابن‌هیثم یك تصویر را هم فرافكن (projection) كرده است‌. وی دستگاهی ساخته بود كه تصویر را بازمی‌تابانده است بدین گونه نخستین سنگ بنای سینما گزاشته شد. حقیقت داشتن این سخن بعید نیست‌: ابن‌هیثم اولین دانشمند جهان است كه سرعت صوت را محاسبه كرده است‌. او با معیارهای متعارف اندازه‌گیری در زمان خودش‌، كه واحد زرع بود، سرعت نور را محاسبه كرد و دور كره‌ی زمین را اندازه گرفت.وی نخستین کسی است که به بررسی خواص نور پرداخت.

 

حل مسأله زیر یکی از کارهای معروف او است:

 

« در صفحه دایره‌ای به مرکز O و به شعاع R، دو نقطه ثابت B ,A داده می‌شود. هرگا ه دایره را به مثابه ایینه‌ای فرض کنیم بر آن، نقطه‌ای چون M بیابید که شعاع نورانئی که از A خارج می‌شود پس از منعکس شدن در نقطه M، بر B بگذرد.»

 

ابن هیثم این مسأله را با استفاده از یک معادله چهارم و از تقاطع یک هذلولی متساوی القطرین و یک داریره حل

کرده است

باتشکر.



:: موضوعات مرتبط: مشاهیر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1798
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 16 تير 1392
.

مهدي اخوان ثالث ( م - اميد ) در سال 1307 هجري شمسي در مشهد قدم به عرصهء هستي نهاد. نام پدرش، علي و نام مادرش مريم بود. پدر ِ مهدي از مردم يزد بود كه در جواني به مشهد مهاجرت كرده و در اين شهر سكونت اختيار نموده و ازدواج كرده بود. وي به شغل داروهاي گياهي و سنتي مشغول بود. اخوان به هنگام تولد با يك چشم واردِ اين جهان شد اما پس از مدتي چشمِ ديگر او به‌روي عالم و آدم باز شد، خود در اين باره مي گويد: « پدر من عطار - طبيب بود و مادر هم كارش خانه‌داري و بعدها هم دعاگويي و نماز و طاعت و زيارت امام رضا و از اين قبيل. بعد از مدتي با درمان‌هاي پدر و دعاهاي مادر ونذر و نيازهايش آن چشم ديگر را هم به دنيا گشودم. خدا به من رحم كرد و الا حالا دنيا را با يك چشم مي‌ديدم. اما حالا با دو چشم مي بينم.»

 

مهدي اخوان ثالث تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خود به پايان رسانيد و فارغ التحصيل هنرستان صنعتي شد. گرايش به هنر موسيقي، قسمتي از فعاليت‌هاي دوران كودكي مهدي اخوان ثالث را تشكيل مي‌داد او مي‌گويد : « مشكلي كه من داشتم در ابتداي كار پيش از كار شعر، پدرم مردي بود ـ يادش برايم گرامي ـ كه به قول معروف قدما روي خوش به بچه نمي‌خواست نشان بدهد، به پسرش به فرزندش يعني اخم‌ها در هم كشيده و از اين قبيل و من مانده بودم چه كنم، پيش از شعر، من با موسيقي سرو كار پيدا كرده بودم، پيش استاد سليمان روح افزا مي‌رفتم و همچنين پسرش ساز مي‌زدم، تار ... من نمي‌گذاشتم پدر بفهمد كه من با ساز سر و كار دارم، چون مي‌دانستم تعصبش را. برادرش را وادار كرد كه تار را دور بيندازد و كار نكند و اينها، تار برادرش را كه عموي من باشد، من گرفتم و خلاصه اينها. »
بدين ترتيب كودكيِ وي با هنر شعر و موسيقي درهم آميخت هرچند پدرش معتقد بود كه «صداي تار همان صداي شيطان است» و او را از نزديك شدن به موسيقي باز مي‌داشت، او در اين‌باره مي‌گويد : « [پدرم] گفت: باباجان اين كار را ديگه نكن. گفتم چه كاري؟ گفت هموني كه گفتم. خوب البته فهميدم چي مي‌گه. بعد گفتم چرا آخه باباجان، مثلاً به چه دليل؟ گفت كه دليلش رو مي‌خواي؟ گفتم: بله. گفت: اين نكبت داره، صداي شيطان‎ِ ... و از اين حرف هايي كه مي شد نصيحت كرد ...

 

 

از استادانِ دوران كودكي مهدي اخوان ثالث در زمينه موسيقي، سليمان روح افزا يكي از نوازندگان تار بود. در شعر و شاعري نيز اين حركت در منزل مهيا گرديد؛ پدرش از آنجاييكه به شعر علاقه داشت انگيزهء لازم را در مهدي بوجود آورد، و در اين مسير معلمش پرويز كاويان جهرمي نيز از او حمايت نمود. چيزي نگذشت سر از «انجمن ادبي خراسان» درآورد و با بزرگان شعر آن روزگار از نزديك آشنا شد. از استاداني كه او در اين انجمن با آنها آشنا شد استاد نصرت (منشي باشي) شاعر خراساني بود كه اخوان ثالث درباره او چنين تعريف مي كند: « در خراسان وقتي كه تازه به شاعري رو كرده بودم ( سال هاي 23- 24 ) به يك انجمن ادبي دعوت شدم كه استاد كهنسالي به نام نصرت منشي باشي در صدر آن بود. هر وقت شعر مرا مي‌شنيد مي‌پرسيد تخلصتان چيست؟ او واجب مي‌دانست كه هر شاعري تخلصي داشته باشد و من نام ديگري نداشتم، سرانجام خودش نام اميد را به عنوان تخلص بر من نهاد ... ».

 

 

مهدي اخوان ثالث در سرودن شعر به سبك كلاسيك در قصيده سرايي (به شيوه اساتيد كهن خراسان و خاصه منوچهري) و غزلسرايي (ارغنون از جمله فعاليت‌هاي اين دوره اوست) و نيز به سبك نو (به شيوه نيما ، مانند مجموعه زمستان) طبع آزمايي كرد.

 

 

اخوان در سال 1329 با ايران (خديجه) اخوان ثالث، دختر عمويش ازدواج نمود. حاصل اين ازدواج سه دختر به نام هاي لاله، لولي، تنسگل و سه پسر به نام هاي توس، زردشت و مزدك علي مي‌باشد. از حوادث دلخراش دوره زندگي اخوان مي‌توان مرگ دو فرزندش را نام برد. در سال 1342 تنسگل دختر سوم وي هنوز چهار روز از تولدش نگذشته بود که فوت كرد و در سال 1353 دختر اولش لاله در رودخانهء كرج غرق گرديد، اين دو واقعه ضربهء سختي بر او وارد كرد. از ديگر رويدادهاي زندگي مهدي اخوان ثالث، حوادث پيش از انقلاب و قرارگرفتن وي در صفِ مخالفين رژيم بود. پس از كودتاي 28 مرداد سال 32، ايران چهرهء ديگري به‌خود گرفت و نظام سياسي-فرهنگي جامعهء آن‌زمان به‌كلي دگرگون شد. اخوان نيز مانند بسياري از اهل قلم، دستگير و روانهء زندان شد. او در اين زمان از امضاي تعهدنامه جهت آزادي از زندان امتناع كرد و ناگزير چند ماه در زندان ماند؛ اخوان در شعر ِ «نادر يا اسكندر» لحظه‌اي تصور مي‌كند كه مادرش به ديدار او مي‌رود و از او مي‌خواهد كه با امضاي تعهدنامه از زندان آزاد شود اما اخوان نمي‌پذيرد :


«... باز مي‌بينم كه پشت ميله‌ها مادرم استاده با چشمان تر
ناله‌اش گم گشته در فريادها گويي از خود پرسد «آيا نيست كر؟»


آخر انگشتي كند چون خامه‌اي دست ديگر را بسان نامه‌اي گويد:


«بنويس و راحت شو ...»
به رمز «تو عجب ديوانه و خودكامه‌اي»
من سري بالا زنم چون ماكيان
از پس ِ نوشيدن هر جرعه آب
مادرم جنباند از افسوس سر
هرچه آن گويد اين بيند جواب»

 

 

بیوگرافی و زندگینامه مهدي اخوان ثالث ( م - اميد )

 


 

 

پس از آزاد شدن از زندان، اخوان ثالث تا آخر عمر ديگر هيچ‌گاه براي حزب و دسته‌اي خاص فعاليت نكرد و در واقع از كارهاي روزمرهء سياسي كناره‌گيري كرد و براي امرار معاش به روزنامهء «ايران ما» پيوست. اما طولي نكشيد كه در سال 1344 براي دومين بار راهي زندان شد؛ اما اين بار اتهام او سياسي نبود، اگرچه اشعارش در اين زمان حكايت از مردمي‌است كه زير فشار قدرت حاكمه قرار داشتند و او راوي قصه‌هاي آنان بود، اما قصه‌اي به نام «قصهء قصاب كش» يا «قصاب جماعت حاكم و م. اميد جماعت محكوم» باعث شد مردي از او شكايت نمايد؛ ابراهيم گلستان از دوستان مهدي اخوان چنين تعريف مي‌كند :


« ... مردي به دادگستري از دست او شكايت برد ـ دست؟ ـ و چرخ دادگستري آهسته به راه افتاد تا اينكه با تمامي كوشش‌ها كه اين شكايت را بمالانند كار ِ محاكمه آخر شروع شد. در دادگاه شاعر به جاي يك اِنكار - كاري كه آسان ميسر بود چون ابراز جرم در اين جور موردها كمتر در دادگاه‌ها نشان‌دادني هستند - بعد از صرف مقدماتِ مبسوطي، اهورايش بيامرزاد و زردشتش ببخشايد، برخاست حمله برد بر محدويت‌هاي ضد نفس و آزادي، و همچنين بر انواع مالكيت‌ها - چيزهايي كه حرفه و درآمد قاضي ها، موجوديت قضاوت و قانون و دادگاه يكسر، مطلقا به آنها بستگي دارد، قاضي اول كوشيده بود كه جدي نگيرد و از خر ِ شيطان او را بياورد پايين، اما همان مقدمات صبحگاهي مبسوط كار خود را كرد، شاعر را وادار كرد، دور بردارد، و دور هم برداشت تا حدي كه قاضي عاجز شد. او را محكوم كرد به زندان به‌حداقل ِ ممكن زندان. هرچند مفهوم زندان حداقل برنمي دارد، قاضي در دست قانون بود.»


از آنجايي كه دوست نداشت تا براي هيچ و پوچ زندگي خود را در پشت ميله‌ها سپري نمايد، خود را از نظرها پنهان كرد. با اين اتفاق ماندنِ او در راديو نيز ميسر نبود، زيرا از نظر قانوني اين امر با كار دولتي مغايرت داشت، از اين رو تا مدت‌ها با نام همسرش براي راديو نويسندگي مي‌كرد. اما در تابستان 1344 تحملش تمام شد و خود را به زندان قصر معرفي كرد. زنداني شدن اخوان دردسرهاي زيادي براي او ايجاد نمود و خانواده‌اش را در تنگناي مادي قرار داد.

 

 

مهدي اخوان ثالث در روز يكشنبه 4 شهريور 1369 در بيمارستان مهر تهران بدرود حيات گفت و پيكرش را به مشهد انتقال دادند و در جوار آرامگاه فردوسي در باغ توس به خاك سپردند.

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


 
 

مشاغل و سمتهاي اداري

 


اخوان ثالث در سال 1327 ساكن تهران شد و به خدمت آموزش و پرورش درآمد و به دبيري پرداخت و پس از چندي به سمت مامور در وزارت اطلاعات مشغول همكاري شد و وظيفه‌اش نظارت بر برنامه‌هاي ادبي بود. وي همچنين به كار صدا برگرداني (دوبله) فيلم‌هاي مستند در استوديو «گلستان» نيز پرداخت. بنا به قول گلستان در مدت سه - چهار سال روي صداگذاري نزديك به سيصد فيلم مستند نظارت كرد. به جز آن هم به متن ترجمه‌ها و رواني گفتارها رسيدگي مي‌كرد، هم بر نوار اصلي و برگردان به نسخه‌هاي فيلم. پس از آنكه كارگاه فيلم گلستان تعطيل شد، ايرج گرگين رييس برنامهء دوم راديو از اخوان دعوت كرد تا مسئووليت مستقيم برنامه‌هاي ادبي را برعهده گيرد. با توجه به آنكه تجربهء لازم را براي اين‌كار نداشت، اما با موفقيت برنامه‌ها را اداره كرد. او مي‌گويد:«من آن وقت هفته‌اي چهار برنامه داشتم، يك برنامهء ادبي داشتم، يك برنامهء كتاب داشتم، در ميزگردهايي هم كه راجع به اين جور مسايل بود شركت مي‌كردم.»


در سال 1348 از اخوان براي كار تلويزيون آبادان دعوت به عمل آمد. او تا سال 1353 براي تلويزيون آبادان برنامه‌سازي نمود، اما حادثهء مرگ دخترش لاله، او را مجبور كرد به تهران بازگردد و از همكاري با تلويزيون آبادان صرفنظر نمايد. تا قبل از انقلاب، اخوان ثالث كمابيش با برنامه‌هاي ادبي در تلويزيون ظاهر مي‌شد، پس از پيروزي انقلاب براي مدتي در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي (فرانكلين سابق) مشغول به كار شد، اما پس از مدتي استعفا داد و خانه‌نشين شد.

 

 

فعاليتهاي آموزشي


مهدي اخوان ثالث پس از آنكه به تهران آمد به اتفاق احمد خويي و اكبر آذري با سفارش مدير روزنامهء «زندگي»، در اداره فرهنگ روستايي براي آموزگاري استخدام شد. اداره نيز هر سه نفر آنها را براي تدريس به ورامين فرستاد. تدريس در مدرسهء روستايي كريم آباد بهنام سوخته ورامين اولين گام براي ورود به حرفهء معلمي بود. انتخاب شغل معلمي در آن ساليان با روحيهء اخوان سازگار بود. يكي دو سال بعد، او را به مدرسهء كشاورز منتقل كردند و او در آنجا علاوه بر آنكه معلم ادبيات بود، فقه و آهنگري را نيز به بچه‌ها ياد مي‌داد. اخوان بعد‌ها به دلايلي از كار تدريس در آموزش و پرورش كناره‌گيري كرد. او خود علت اين امر را برخي تمردها يا رفتن، نرفتن‌ها بيان مي‌كند. ادامهء فعاليت آموزشي مهدي اخوان ثالث درسال 1356 مي‌باشد. او با دعوت دانشگاه، شعر سامانيان و مشرطيت به بعد را تدريس مي‌كرد و در اواخر عمر نيز در دانشگاههاي تهران، تربيت معلم و شهيد بهشتي به اين كار مشغول بود.

 

 

ساير فعاليتها و برنامه‌هاي روزمره


اخوان ثالث تا سال 1323 مي‌كوشد خود را از جميع جهات فرهنگي، ادبي، اجتماعي و سياسي كامل كند. زندگي او در دورهء دوم بيشتر بر مبناي تفكر سياسي و اجتماعي مي‌گذرد، اگرچه در اين دوره نيز شعر مي‌سرايد و مي‌كوشد شعرهايي ماندگار بيافريند اما او كه هنوز جواني پرشور است، جذب جنبش‌هاي سياسي مي‌شود تا بدين طريق حقانيت و عدالت را در جهان يا حداقل ايران برقرار كند. به هر حال از لحاظ فكري اخوان از بدو ورود به تهران تا سال 1323 دورهء پرتلاطمي را مي‌گذراند. او با بسياري از مسايل فكري و جنبش‌هاي سياسي از طريق كتاب‌ها و روزنامه‌ها آشنا مي‌شود، در واقع ذهنيت اخوان در آن‌سال‌ها با خواندن كتاب‌ها پرورش مي‌يابد. خودش در ضمن خاطراتش مي‌گفت، هرماه كه حقوقش را مي‌گرفت از ورامين به تهران مي‌آمد و چند كتاب مي‌خريد. كتاب‌هايي با گرايش چپ، كتاب‌هاي كسروي. اخوان در مدت فعاليت آموزشي در آموزش و پرورش در مجلهء اين اداره همكاري داشته‌است. مجله‌اي كه به اعتراف خودش در مدت 17-18 سال آموزگاري، دبيري و مدير مدرسه بودن خوشايند نبود چون اغلب چيزها‌يي كه در اين مجله به‌چاپ مي‌رسيد، بخشنامه‌هاي اداري بود و يا خبرهاي تغيير فلان وزير. او بعد از سال 1330 علاوه بر تدريس در وزارت آموزش و پرورش با مطبوعات تهران همكاري تنگاتنگي داشت، بسياري از نوشته‌ها و شعرهاي او در روزنامه‌ها و مجلاتِ‌ماهانهء آن روز وجود دارد. در واقع نوشتن در مطبوعات يگانه راه امرار معاش او بود. نوشته‌هاي اخوان كه براي گذراندن زندگي با اسم مستعار چاپ مي‌شد، غير از نوشته‌هايي بود كه در واقع كار دل او بود. در سال 1330 اخوان سرپرستي صفحهء ادبي روزنامه جوانان دمكرات را به عهده گرفت و از اين طريق با تك‌تكِ شاعران جوان آن‌روز آشنا شد، شاعراني چون سياوش كسرايي، سايه، احمد شاملو، محمد عاصمي و نصرت رحماني و ... او تا قبل از ازدواج با دوست صميمي‌اش رضا مرزبان چه‌در ورامين و چه‌در تهران در يك‌خانه زندگي مي‌كرد. از آنجا كه اخوان سري پرشور براي مسايل سياسي و از جمله حزب دموكرات چپ‌گراي توده داشته پس از كودتاي 1332 مانند بسياري از اهل قلم دستگير و روانهء زندان شد. پس از آزاد شدن از زندان، اخوان تا آخر عمر ديگر هيچ‌گاه براي حزب و دستهء خاصي فعاليت نكرد و در واقع از كارهاي روزمره سياسي كناره گيري كرد و براي امرار معاش به روزنامه ايران ما پيوست. مدير روزنامه ايران‌ما عامل اصلي آزادي اخوان از زندان بود از اين رو اخوان در كنار او كوشيد تا ديگر با دست از پا خطا نكند و فقط به غناي بينش ادبي و فرهنگي خود بيفزايد! در اين سالها سرپرستي چند صفحهء هنر و ادبيات روزنامه ايران‌ما به عهدهء او و دوست جوانش حسين رازي بود. بعدها اخوان به اتفاق همين دوستش نخستين جنگ هنر و ادب امروز را منتشر كرد. پس از شمارهء دوم جنگ هنر و ادب مجموعهء شعر زمستان را در سال 1335 چاپ و منتشر كرد، چاپ اين مجموعه خود آغاز حركت جديدي در عرصه فرهنگ و هنر آن روزگار بود. زندگي اخوان در سال‌هاي پس از انقلاب بيشتر در خلوت و انزوا گذشت. نه حادثهء مهمي در زندگي او اتفاق افتاد نه شعر خارق‌العاده اي سروده شد. بلكه مهمترين رويداد فرهنگي، سفر او به خارج از ايران بود. اخوان كه در تمام طول زندگيش حتي براي يك‌بار نيز به خارج سفر نكرده بود، در سال پاياني عمر خود از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان دعوت شد. در اين سفر وي به فرانسه، انگليس، آلمان، دانمارك، سوئد و نروژ رفت. شعر خواند و از سوي فرهنگ دوستان ايراني مورد استقبال قرار گرفت. سفر اخوان در سال 1369 به اروپا زمينه را براي تجديد ديدار با دوستان قديمي فراهم كرد، در اين ديدار، ابراهيم گلستان، رضا مرزبان، اسماعيل خويي و چند تن ديگر از دوستان صميمي دوران جواني‌اش را ديده و مدتي را با آنها سپري نمود

باتشکر



:: موضوعات مرتبط: مشاهیر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1541
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 16 تير 1392
.

1306 شمسي = 1928 ميلادي
تولد در 6 اسفند ماه ، برابر با 25 فوريه 1928، در رشت . اولين فرزند فاطمه رفعت و ميرزا آقا خان ابتهاج . يكي از چهار فرزند و تنها پسر خانواده .

1313 ش . = 1934 م .
شروع تحصيل و ادامه ي تحصيلات ابتدايي و بخشي از تحصيلات دبيرستاني در مدارس عنصري ، قاآني ، لقمان ، و شاهپور در شهر رشت و بعدبراي كلاس پنجم متوسطه در دبيرستان تمدن تهران .

1318 ش . = 1939 م .
آشنائي با موسيقي و سرودن شعر.

 

 

1325 ش . = 1946 م .
سفر به تهران . آشنائي با مهدي حميدي شيرازي . انتشار اولين مجموعه شعر با عنوان (نخستين نغمه ها) در مهر ماه اين سال از طرف بنگاه انتشاراتي طاعتي رشت . اين كتاب مقدمه اي از مهدي حميدي شيرازي و عبدالعلي طاعتي را همراه دارد. آشنايي و دوستي با فريدون توللي .

1327 ش . = 1948 م .
آشنائي و دوستي با
محمدحسين شهريار ، ابوالحسن صبا، حسين تهراني ، احمد عبادي ،...

1328 ش . = 1949 م .
آشنائي و دوستي با نادر نادرپور.

 

1330 ش . = 1951 م .
انتشار چاپ اول مجموعه شعر (سراب ) در خرداد ماه توسط انتشارات صفي عليشاه ، تهران . اين مجموعه اشعار سال هاي 30 ـ 1325 را در بر مي گيرد و حاوي مقدمه اي از شاعر است . آشنائي ودوستي با مرتضي كيوان . آشنائي و دوستي با نيما يوشيج ، سياوش كسرايي ، احمد شاملو، منوچهرشيباني ، اسماعيل شاهرودي ، فريدون مشيري ، فروغ فرخ زاد، سهراب سپهري ، مهدي اخوان ثالث .

1333 ش . = 1954 م .
انتشار چاپ اول مجموعه شعر (سياه مشق 1) در فروردين ماه توسط انتشارات اميركبير، تهران .(مجموعه هاي (سياه مشق ) كه طي سال هاي آتي منتشر مي شوند غزليات شاعر را در بر مي گيرند.دفتر اول كه در اين سال منتشر مي شود حاوي يك يادداشت از مرتضي كيوان و مقدمه اي از استادشهريار است و شاعر كتاب را به پدرش پيشكش كرده است ). انتشار چاپ اول مجموعه شعر(شبگير) در امرداد ماه توسط انتشارات زوار، تهران . همكاري با مجلات و روزنامه هاي مختلف همچون سخن ، كاويان ، صدف ، مصلحت ... شروع كار رسمي در شركت ساختمان هاي كشوري وسيمان تهران كه 22 سال ادامه مي يابد.

1334 ش . = 1955 م .
انتشار چاپ اول مجموعه منتخب اشعار (زمين ) در دي ماه توسط انتشارات نيل ، تهران .

1337 ش . = 1958 م .
ازدواج با خانم آلما مايكيال . حاصل اين ازدواج چهار فرزند است . يلدا (1338)، كيوان (1339)،آسيا (1340)، و كاوه (1341). سفر به تبريز براي ديدار شهريار.
1338 ش . = 1959 م .
سفر به تبريز با نادرپور براي ديدار شهريار.

1340 ش . = 1961 م .
انتشار كتاب (غزليات معاصر ايران ) به روسي توسط جهانگير دري و ورا كلاشتورنيا كه 24قطعه از اشعار (سايه ) در آن آمده است .

1341 ش . = 1962 م .
مقدمه ي (سايه ) بر مجموعه ي شعر (خون سياوش ) سياوش كسرايي .

1344 ش . = 1965 م .
انتشار مجموعه شعر (چند برگ از يلدا) در آبان ماه . سفر به ايروان ، مسكو، لنينگراد، تاشكند،سمرقند، بخارا، و كي يف .

1346 ش . = 1967 م .
شركت در شعرخواني بر آرامگاه حافظ.

1348 ش . 1969 م .
انتشار (يادنامه ي تومانيان ) شاعر ارمني ، در مهر ماه ، تهران . (ترجمه ي اين كتاب كار مشترك (سايه )، نادر نادرپور، گالوست خاننس ، و ر. بن است .)

1351 ش . = 1972 م .
شروع كار در راديو در خرداد ماه به عنوان سرپرست موسيقي ايراني . از جمله كارهاي (سايه )تهيه ي برنامه هاي (گل هاي تازه ) و (گلچين هفته ) است .

1352 ش . = 1973 م .
چاپ مجموعه شعر (سياه مشق 2) كه تا سال 1356 اجازه ي انتشار نيافت . شركت در كنفرانس نويسندگان آسيا و آفريقا و آمريكاي لاتين در شهر آلماآتا (قزاقستان ). شركت در سمينار شعر آسيا وآفريقا و آمريكاي لاتين در شهر ايروان (ارمنستان ) همراه دكتر غلامعلي رعدي آذرخشي و صادق چوبك .
1353 ش . = 1974 م .
تشكيل گروه موسيقي شيدا با همكاري محمدرضا لطفي .

1354 ش . = 1975 م .
تشكيل گروه عارف با همكاري حسين عليزاده و پرويز مشكاتيان . خروج از كار در شركت سيمان تهران .

1356 ش . = 1977 م .
انتشار چاپ اول مجموعه شعر (سياه مشق 2) توسط انتشارات كتاب زمان ، تهران .

1357 ش . = 1978 م .
استعفا از راديو در 18 شهريور ماه همراه گروه شيدا و گروه عارف . انتشار چاپ سوم مجموعه شعر (سياه مشق 2) توسط انتشارات كتاب زمان ، تهران .

1358 ش . = 1979 م .
تاسيس (كانون چاووش ) با همكاري محمدرضا لطفي ، حسين عليزاده ، پرويز مشكاتيان ، وگروه شيدا و گروه عارف . چاپ مصاحبه ي (سايه ) با نشريه ي آفتاب با عنوان (شب هفتاد ساله ي سايه ).
1360 ش . = 1981 م .
انتشار چاپ اول مجموعه ي شعر (يادگار خون سرو) در بهمن ماه توسط انتشارات توس ،تهران . (سايه ) اين مجموعه را به رفيق شهيد خود مرتضي كيوان هديه كرده است . انتشار چاپ دوم مجموعه ي شعر (شبگير) در بهمن ماه توسط انتشارات توس ، تهران . انتشار چاپ اول مجموعه ي شعر (تا صبح شب يلدا) همراه با دو نوار كاست صداي شاعر، تهران .

1362 ش . = 1983 م .
زندان ، در ارديبهشت ماه .

1363 ش . = 1984 م .
رهايي ، در ارديبهشت ماه . آغاز كار تحقيقي ديوان حافظ. عنوان كتاب (حافظ به سعي سايه )است و شاعر آن را به همسرش آلما هديه كرده است .

1364 ش . = 1985 م .
چاپ مجموعه شعر (سياه مشق 3) در فروردين ماه توسط انتشارات توس ، تهران . (اين مجموعه در سال 1369 انتشار يافت .) انتشار چاپ سوم مجموعه ي (شبگير) و چاپ دوم مجموعه ي (يادگار خون سرو) در فروردين ماه توسط انتشارات توس ، تهران .

1366 ش . = 1987 م .
سفر به تبريز و آخرين ديدار با شهريار در خرداد ماه همراه محمدرضا شفيعي كدكني ... سفر به آلمان و اقامت در شهر كلن .

1367 ش . = 1988 م .
برگزاري شب هاي شعر در آلمان ، اتريش ، و دانمارك .

1368 ش . = 1989 م .
برگزاري شب هاي شعر در آلمان ، دانمارك .

1369 ش . = 1990 م .
انتشار چاپ اول مجموعه ي شعر (آينه در آينه ) برگزيده ي اشعار به انتخاب دكتر محمدرضاشفيعي كدكني در پائيز و چاپهاي دوم و سوم در زمستان ، توسط نشر چشمه ، تهران . انتشار چاپ اول مجموعه شعر (سياه مشق 3) توسط انتشارات توس ، تهران .

1370 ش . = 1991 م .
انتشار چاپ چهارم مجموعه ي شعر (آينه در آينه ) در بهار، توسط نشر چشمه ، تهران .

1371 ش . = 1992 م .
برگزاري شب شعر در هلند. انتشار چاپ اول مجموعه شعر (سياه مشق 4) توسط انتشارات چشم و چراغ ، تهران .
1373 ش . = 1994 م .
انتشار چاپ اول كتاب (حافظ به سعي سايه ) در قطع رحلي توسط انتشارات چشم و چراغ وتوس ، برگزاري شب شعر و سخنراني درباره ي ديوان حافظ در شهر بابل . برگزاري شب شعر وسخنراني درباره ي ديوان حافظ در لندن . انتشار چاپ دوم (حافظ به سعي سايه ) در قطع وزيري توسط انتشارات چشم و چراغ ، تهران . برگزاري شب شعر در سوئد، نروژ، و دانمارك .

1374 ش . = 1995 م .
سفر به ايالات متحده آمريكا و شعرخواني و سخنراني درباره ي ديوان حافظ در شهرهاي بركلي ، لوس آنجلس ، دالاس ، نيويورك ، فيلادلفيا، سان ديه گو، سياتل . گپ بيژن اسدي پور با (سايه )در ارديبهشت ماه در نيوجرسي . سفر به ايالات متحده آمريكا و شعرخواني و سخنراني درباره ي ديوان حافظ در شهرهاي واشنگتن ، بالتيمور، شيكاگو، سن خوزه ، اكلاهماسيتي . سفر به كانادا وشعرخواني و سخنراني درباره ي ديوان حافظ در شهرهاي تورنتو و ونكوور. انتشار چاپ پنجم مجموعه ي شعر (آينه در آينه ) در تابستان توسط نشر چشمه ، تهران . برگزاري شب شعر و سخنراني درباره ي حافظ در دانشگاه سوربن پاريس . انتشار شماره ي پنجم نشريه ي (دفتر هنر) ويژه ي (سايه )در اسفند ماه . انتشار (حديث نفس ) گپ بيژن اسدي پور با سايه در اسفند ماه .

1378
انتشار كتاب راهي و آهي (منتخب هفت دفتر شعر)، انتشارات سخن ، 1378.
انتشار سياه مشق ]پنج [، كارنامه ، 1378.

1385
انتشار كتاب تاسيان ، كارنامه ، 1385.

 

از اشعار هوشنگ ابتهاج:

 

در کوچه سار شب - سایه

 

ارغوان شعری از هوشنگ ابتهاج

 

بوسه – هوشنگ ابتهاج / ه الف سایه

 

زندان شب یلدا - هوشنگ ابتهاج

 

سرگذشت - هوشنگ ابتهاج

 

گریز - امیرهوشنگ ابتهاج - سایه

 

 

 

ارغوان

 

ارغوان! شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابي است هوا؟
يا گرفته است هنوز؟

من درين گوشه كه از دنيا بيرون است،
آسماني به سرم نيست،
از بهاران خبرم نيست،
آن چه مي بينم ديوار است.
آه، اين سخت سياه
آن چنان نزديك است
كه چو بر مي كشم از سينه نفس
نفسم را بر مي گرداند.

ره چنان بسته كه پرواز نگه
در همين يك قدمي مي‌ماند.

كورسويي ز چراغي رنجور
قصه پرداز شب ظلماني است.

 

نفسم مي گيرد
كه هوا هم اين جا زنداني است.
هرچه با من اين جاست
رنگ رخ باخته است
آفتابي هرگز
گوشه چشمي هم
بر فراموشي اين دخمه نينداخته است.

اندر اين گوشه خاموش فراموش شده،
كز دم سردش هر شمعي خاموش شده،
ياد رنگيني در خاطر من
گريه مي انگيزد

 

ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد مي گريد
چون دل من كه چنين خون آلود
هر دم از ديده فرو مي ريزد.

ارغوان !
اين چه رازي است كه هر بار بهار
با عزاي دل ما مي آيد
كه زمين هر سال از خون پرستوها رنگين است
واين چنين بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزايد

ارغوان!
پنجه خونين زمين!
دامن صبح بگير
وز سواران خرامنده خورشيد بپرس
كي براين دره غم مي‌گذرند؟

ارغوان !
خوشه ی خون!
بامدادان كه كبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغه می آغازند،
جام گلرنگ مرا
بر سر دست بگير،
به تماشاگه پرواز ببر.

 

آه ! بشتاب كه هم پروازان
نگران غم هم پروازند.

ارغوان !
بيرق گلگون بهار !
تو بر افراشته باش
شعر خونبار مني
ياد رنگين رفيقانم را
بر زبان داشته باش.

تو بخوان نغمه ناخوانده من

 

ارغوان!
شاخه همخون جدا مانده من!

 

فروردين 1363

 

"ارغوان" با صدای شاعر

 

هنر گام زمان

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام ، دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
فریاد ، ز داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است

باتشکر



:: موضوعات مرتبط: مشاهیر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1742
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 16 تير 1392
.

1300- تولد، شیراز. پدرش دکتر محمدعلی دانشور، پزشک بود و مادرش قمرالسلطنه حکمت که مدتی مدیر هنرستان دخترانه هنرهای زیبای شیراز و نقاش نیز بود. سیمین سه برادر و دو خواهر داشته. دوران ابتدایی و متوسطه را در مدرسه انگلیسی مهرآیین به تحصیل پرداخت و در امتحانات نهایی شاگرد اول سراسر کشور شد. در تهران در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و در شبانه روزی امریکایی اقامت گزید.

1320- فوت پدر. با مرگ پدر، سیمین که در زبان و ادبیات لیسانس گرفته بود با وجود درآمد مکفی پدر و ثروت مادر ناچار می‌شود مدتی کار کند، از جمله معاون اداره تبلیغات خارجی شده و بعد برای رادیو تهران و روزنامه ایران با نام مستعار «شیرازی بی‌نام» مقاله می‌نویسد.

1327- انتشار «آتش خاموش»، شامل 16 داستان کوتاه. بعض از این داستان‌ها قبلا در روزنامه کیان، مجله بانو، امید چاپ شده بود. «آتش خاموش» اولین مجموعه داستانی است که زنی ایرانی به چاپ می‌رساند.

1327- آشنایی با آل احمد در بهار این سال و به هنگام بازگشت از اصفهان به تهران در اتوبوس، پس از انتشار «آتش خاموش».

1328- درجه دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران با رساله «علم‌الجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» زیر نظر فاطمه سیاح و پس از مرگ او زیر نظر فروزانفر. به قول خود دانشور پنج سال زیر دست سیاح کار کرده و اولین داستان ‌هایش را برای او خوانده و در همین زمان به تشویق او داستان‌هایش را به مدت یک سال برای کسی می‌خوانده که بعدها می‌فهمد هدایت است.(به نقل شفاهی از دانشور)

1328- ترجمه سرباز شکلاتی، برنارد شاو.

-1328 ترجمه «دشمنان» چخوف. مجموعه داستان‌های کوتاه.

1329- ازدواج با آل احمد. پدر آل احمد با این ازدواج، ازدواج با زن مکشوفه، مخالف بوده. روز عقدکنان از تهران به قم می‌رود و ده سال به خانه پسر پا نمی‌گذارد.

1331- با استفاده از بورس تحصیلی فولبرایت به ایالات متحد امریکا می‌رود و به مدت دو سال در رشته زیبایی‌شناسی در دانشگاه استنفورد به تحصیل می‌پردازد. در این مدت دو داستان کوتاه از او به انگلیسی در مجله ادبی «پاسیفیک اسپکتاتور» و کتاب داستان‌های استنفورد به چاپ می‌رسد. در کلاس‌های نویسندگی خلاقه استاد او والاس استگنر است. در بازگشت به ایران در هنرستان هنرهای زیبای پسران و دختران به تدریس می‌پردازد.

1322- ترجمه «بئاتریس» اثر آرتور شنیتسلر.

1333- ترجمه «کمدی انسانی»، ویلیام سارویان، و «داغ ننگ»، ناتانائل هاثورن.

1337- ترجمه «همراه آفتاب»، هارول کورلندر، مجموعه داستان‌های ملل مختلف برای کودکان.
1338 با سمت دانشیاری کلنل علینقی وزیری در رشته باستانشانسی و تاریخ هنر به استخدام دانشگاه تهران در می‌آید.

1340- «شهری چون بهشت».

1347 - ترجمه «باغ آلبالو» اثر آنتوان چخوف.

1348- «سووشون»، انتشارات خوارزمی. دو ماه قبل از مرگ آل احمد منتشر شد.

1351- ترجمه «بنال وطن»اثر آلن پیتون.

1356 - «مسائل هنر معاصر»، ده شب، شب‌های شاعران و نویسندگان ایران، امیرکبیر.

1358 - تقاضای بازنشستگی از دانشگاه تهران، مجموعه ده داستان کوتاه.

1359 - «به کی سلام کنم؟» خردادماه، خوارزمی

1360 - غروب جلال، تهران، انتشارات رواق.

1362 - ترجمه «ماه عسل آفتابی»، از نویسندگان مختلف.

1372 - «جزیره سرگردانی»، رمان، جلد اول، خوارزمی.

1380- ساربانْ سرگردان، رمان، انتشارات خوارزمی.

باتشکر



:: موضوعات مرتبط: مشاهیر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1799
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 16 تير 1392
.

علي اسفندياري معروف به نيما يوشيج ، در سال 1274 شمسي در يوش مازندران به دنيا آمد. وي آموزش هاي ابتدايي را در يوش آغاز كرد و در سن دوازده سالگي (1288) با خانواده اش به تهران رفت و در آنجا مسكن گزيد. او ابتدا به دبستان (حيات جاويد) و سپس به مدرسه متوسطه كاتوليك (سن لوئي) رفت. در اين مدرسه بود كه زبان فرانسه را آموخت. نيما يوشيج به سال 1296 در سن بيست سالگي موفق به دريافت تصديقنامه از مدرسه ي عالي سن لوئي شد. نخستين كار اداري نيما شغلي در درجه پايين كارمندي در وزارت ماليه بود، او تا سال 1298 در اين كار دوام آورد. از سال 1306 در كنار همسرش عاليه ،در آموزشگاه هاي كوچك شهرهاي شمال ايران : بارفروش ( بابل كنوني ) ، لاهيجان ، رشت ، آستارا به كار تدريس اشتغال داشت. از فروردين ماه سال 1312 نيما و همسرش به تهران آمدند. نيما نخست در بلا تكليفي بسر برد و سپس در جست و جوي كاري مناسب بر آمد. در سال 1316 به تدريس ادبيات در دوره دوم دبيرستان صنعتي پرداخت. پس از آن به وزارت پيشه و هنر منتقل گرديد. يك سال بعد به اداره موسيقي كشور منتقل شد و به عضويت هيات تحريريه ي مجله موسيقي انتخاب گرديد؛ نيما يوشيج تا سال 1326 شغل ثابتي نداشت و پس از آن به خدمت در اداره ي نگارش وزارت فرهنگ پرداخت . او تا پايان زندگيش در اين شغل اداري باقي ماند. نيما در روز پنج شنبه 16 دي ماه 1338 هجري شمسي به علت ابتلا به بيماري ذات الريه در گذشت.
والدين و انساب : نيما يوشيج فرزند ابراهيم نوري و طوبي مفتاح بود. در يادداشت كوچك بي تاريخي نسب خود را چنين نوشته است: « علي بن ابراهيم علي ( معروف به ناظم الاياله ) بن محمدرضا ( معروف به باباخان بيك ) بن محمد هاشم بن محمدرضا » . [ زندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 11 ]
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : نيما آنگونه كه خود مي گويد، كودكي اش در ميان شبانان و ايلخي بانان سپري شده است، اينان به هواي چراگاه به نقاط دور ييلاق قشلاق مي كردند و شب بالاي كوهها ساعات طولاني باهم به دور آتش جمع مي شدند ،او مي گويد: «از تمام دوره بچگي خود،به زدو خوردهاي و حشيانه و چيزهاي مربوط به زندگي كوچ نشيني و تفريحات ساده آنها در آرامش يكنواخت و كور و بي خبر ازهمه جا چيزي به خاطر ندارم». [زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف و گردآوري : ليلا صوفي ، تهران: انتشارات جاجرمي، ص216 ]
تحصيلات رسمي و حرفه اي : نيما خواندن و نوشتن را در يوش كه بود آموخت. در زندگينامه ي خود چنين مي نويسد: «در همان دهكده كه متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده ياد گرفتم. او مرا در كوچه باغهاي دنبال مي كرد و به باد شكنجه مي گرفت. پاهاي نازك مرا به درختهاي ريشه و گزنه دار مي بست. با تركه هاي بلند مرا مجبور مي كرد به از بر كردن نامه هايي كه معمولا“ اهل خانواده اي دهاتي به هم مي نويسند و خودش آنها را بهم چسبانيده و براي من طومار درست كرده بود». در سن دوازده سالگي (1288) نيما با خانواده اش در تهران مسكن گزيد و در اين شهر ،ابتدا به دبستان (حيات جاويد) و سپس به مدرسه متوسطه كاتوليك (سن لوئي) رفت. در اين مدرسه بود كه زبان فرانسه را آموخت. نيما يوشيج به سال 1296 در سن بيست سالگي موفق به دريافت تصديقنامه از مدرسه ي عالي سن لوئي شد و اين پايان تحصيلات رسمي اوست. پس از آن مدتي به اتفاق لاربن در مدرسه ي خان مروي نزد مرحوم آقا شيخ هادي يوشي، زبان عربي آموخت . در سال 1307 نيز در بار فروش (بابل) در محضر علامه ي حائري به درسهاي فلسفه و منطق و فقه اين عالم بزرگ دل سپرد. [زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف و گردآوري : ليلا صوفي ، تهران: انتشارات جاجرمي، ص216 ـ زندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 17 ]
خاطرات و وقايع تحصيل : نيما يوشيج از دوران تحصيل خود چنين تعريف مي كند : «سالهاي اول زندگي مدرسه من به زد وخورد بچه ها گذشت ،وضع رفتار و سكنات من كناره گيري و حجبي كه مخصوص بچه ها ي بربيت شده در بيرون شهر است . موضوعي بود كه در مدرسه مسخره برانداز بود. هنر من خوب پريدن و با رفيقم پژمان (حين) فرار از محوطه مدرسه بود. من در مدرسه خوب كار نمي كردم فقط نمرات نقاشي به داد من مي رسيد. اما بعدها مراقبت و تشويق يك معلم خوش رفتار كه نطام وفا شاعر امروز باشد مرا به خط شعر گفتن انداخت. اين تاريخ مقارن بود با سالها يا كه جنگها ي بين المللي ادامه داشت. من در آن وقت اخبار جنگ را به زبان فرانسه مي توانستم بخوانم». او در ادامه مي گويد : «به منزل خاله ام ، مادر تقي كياني كاردار، مي گريختم. با پاي برهنه از بازارها و كوچه هاي يخ بسته و مرطوب كه آثار قديم در آنجا هنوز بجا بود (مي گذشتم). در سر راه من دالان دولتسراي عضدالملك نائب السلطنه بود. با چراغ كم روشن توي دالان و قراول دم در با لباس مخصوص قديم قراول هاي زمان پيش از مشروطه . همه چيز قديم. من درست به يادم مي آيد حيدر علي كمالي و تقي كاردار كياني در بالاخانه شعر مي خواندند تا صبح. و احتشام الملك ، پدر همين خانلري ، در زاويه به حساب خود زندگي مي كرد. آنها تا صبح نظامي مي خواندند. تاثير نظامي از آن وقت در من پيدا شد كه من اصلاً در خصوص شعر فكر نمي كردم. تقي كياين كاردار ( معتصم الملك ) در من تاثير مهمي دارد ، بدون اينكه خودش بداند» .[زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف و گردآوري : ليلا صوفي ، تهران: انتشارات جاجرمي، ص216ـزندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 17-18 ]
استادان و مربيان : نيما به تشويق نظام وفا كه استاد او بود ،به نظم شعر پرداخت. از استادان وي مي توان به مرحوم آقا شيخ هادي يوشيجي و علامه حائري اشاره كرد. [زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف و گردآوري : ليلا صوفي ، تهران: انتشارات جاجرمي، ص216ـزندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 17-18 ]
هم دوره اي ها و همكاران : يكي از همدو ره ايها ي دوران تحصيل نيما يوشيج ،حسين پژمان بود.[ از نيما تا روزگار ما ، تاليف سيد يحيي آريان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص 600 ]
همسر و فرزندان : در تاريخ 6 ارديبهشت ماه سال 1305 نيما يوشيج ، در سن 29 سالگي ،با خانم عا ليه ي جهانگير ،فرزند ميرزا اسماعيل شيرازي ،خواهر زاده ي انقلابي و نويسنده ي مشهور ميرزا جهانگير صور اسرافيل ازدواج كرد.حاصل اين ازدواج فرزندي به نام شراگيم بود.[زندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص52 ؛ از نيما تا روزگار ما ، تاليف سيد يحيي آريان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص 600 ]
وقايع ميانسالي : نيما در يكي از طوفاني ترين و پر آشوب ترين ايام تاريخ كشور را درك نموده است.وي در اين زمان رضا خان با توطئه چيني و حمايت بيگانگان در پي تغيير حكومت قاجار و انتقال سلطنت به خود و خاندان خود بود. در سال 1303 مجلس شوراي ملي لايحه اي عزل احمد شاه قاجار و جانشيني سردار سپه را به مقام سلطنت تصويب مي كند و در 15 آذر ماه 1304 مجلس موسسان براي تغيير مواردي از قانون اساسي تشكيل مي شود. نيما يوشيج با روشن بيني و آينده نگري كامل ، كه نشانه ي حس قوي و شناخت كامل او از موقعيت سياسي و اجتماعي ايران است ،در ياد داشتي با عنوان (مجلس مؤسسان )براي تغيير موادي از قانون اساسي تشكيل مي شود. نيما يوشيج با روشن بيني و آينده نگري كامل ، كه نشانه ي حس قوي و شناخت كامل او از موقعيت سياسي و اجتماعي ايران است، در ياد داشتي با عنوان (مجلس موسسان ) به تاريخ 21 آبان ماه 1304 چنين مي نويسد:(مجلس موسسان به اصطلاح شيطان مي خواهد آتيه ي مملكت ،يعني سرنوشت يك مست بچه هاي يتيم و مادرهاي فقير را معين كند. جوانها اغلب آنهايي كه چند جلد از كتب ادبيات غربي را ترجمه كرده اند و به اين جهت مشهور به نويسندگان هستند، در اين مجلس شركت دارند. مي خواهند آنها را براي اين مجلس انتخاب كنند. به من هم تكليف كرده اند،ولي من تاكنون نه پا به مجلس آنها گذاشته ام نه بازي قرعه و انتخاب و كلا را شناخته ام . من از اين بازي چيزي نمي فهمم . يك نفر را روي كار كشيده اند يك استبداد خطرناك ،مملكت را تغيير خواهد داد. جوان باهنر گمنام ،بمير يا ساكت باش تا تو را معدوم نكنند و تو بتواني روزي كه نطفه هاي پاك پيدا شدند ،به آنها اتحاد را تبليغ كني .اين نقشه ها براي اين است كه متفكرين و مخالفين شناخته شوند و آنها را در موقع جلسه ،نيست كنند؛ ولي بالاخره شيطان مغلوب مي شود.) نيما يوشيج كه به هنگام نوشتن يادداشت 28 ساله است، در اين عبارت (جوان باهنر گمنام ،بمير يا ساكت باش تا تورا معدوم نكنند )بي گمان به شهادت دوست ناكام خود ميرزاده عشقي نظر دارد و جملات (من از اين بازيها چيزي نمي فهمم .يك نفر را روي كار كشيده اند . يك استبداد خطرناك ،مملكت را تغيير خواهد داد .سخت هوشيارانه ،قابل توجه، تاريخي و عبرت آور است. در بهمن ماه 1306 حادثه سياسي مهمي روي داد : كشف كتيبه ي سري و اعلام سرهنگ احمد پولادين. سرهنگ احمد خان پولادين كه افسري حساس و چو ن رئيس گارد رضا شاه و از نزديك شاهد اعمال او بود با عده اي از افسران و اشخاص مي دانست آنها هم با رژيم پهلوي موافق نيستند وارد مذاكره و متحد شده كميته اي سري تشكيل دادند كه او را از ميان بردارند و رژيم پهلوي را سرنگون سازند. نزديك بود كه موفق هم بشوند . اما يكي از افراد اين كميته از بيم نافرجام ماندن اين اقدام محرمانه مراتب را به اطلاع پهلوي رسانيد . همگي اعضاء كميته دستگير و تسليم دادگاه نظامي شدند محاكمات آنها چند روز به طول انجاميد در نتيجه سرهنگ احمدخان پولادين محكوم به اعدام شد. اين واقعه نيما يوشيج را كه انديشه انتقام هميشه با او بود سر شوق مي آورد و در اسفند ماه 1306 شعر بلند و حماسي (سرباز فولادين) را سرود تا اين تاريخ بعد از (افسانه) مهم ترين شعر اوست.[زندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 67-48 ]
زمان و علت فوت : نيما در روز پنج شنبه 16 دي ماه 1338 هجري شمسي به علت ابتلا به بيماري ذات الريه در گذشت و در قبرستان امامزاده عبدالله به خاك سپرده شد. [زندگي نامه شاعران ايران ، تاليف و گردآوري : ليلا صوفي ، تهران: انتشارات جاجرمي، ص218 ]
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : نخستين كار اداري نيما شغلي در درجه پايين كارمندي در وزارت ماليه بود و ي تا سال 1298 در اين كار دوام آورد. از فروردين ماه سال 1312 نيما و همسرش در تهران بودند. نيما نخست در بلا تكليفي بسر برد و سپس در جست و جوي كاري مناسب بر آمد. در سال 1316 به وزارت پيشه و هنر منتقل گرديد. يك سال بعد به تمايل خودش با همان حقوق به اداره موسيقي كشور منتقل شد و به عضويت هيات تحريريه ي مجله موسيقي انتخاب گرديد؛ اين كار جدي ترين و مناسب ترين شغل اداري نيما يوشيج درتما م طول زندگيش است كه تا پابان عمر اين مجله ،تا بهمن 1320 ادامه يافت. نيما يوشيج تا سال 1326 شغل ثابتي نداشت و پس از آن به خدمت در اداره ي نگارش وزارت فرهنگ پرداخت . كار او بررسي و اظهار نظر در باره ي نمايشنامه ها و فيلمنامه هايي بود كه به اين اداره مي رسيد. تا پايان زندگيش اين شغل اداري او بود و حقوقش سيصد و سي تومان در ماه بود. [روزنامه همشهري ، دوشنبه 10دي 1380 ، شماره 2607 ـ زندگي و هنر نيما يوشيج پر درد كوهستان ، نوشته سيروس طاهباز ،تهران : انتشارات زرياب ، ص 23 و 116 و119 -120 و 125 ]
فعاليتهاي آموزشي : از سال 1306 ، نيما در كنار همسرش عاليه ،در آموزشگاه هاي كوچك شهرهاي شمال ايران : بارفروش ( بابل كنوني ) ، لاهيجان ، رشت ، آستارا به كار تدريس اشتغال داشت. او در سال 1316 در تهران به تدريس ادبيات در دوره دوم دبيرستان صنعتي پرداخت.[ از نيما تا روزگار ما ، تاليف سيد يحيي آريان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص 597 ]
آرا و گرايشهاي خاص : نيما يوشيج در سال 1316 موفق به كشف شكل تازه اي در شعر فارسي شد كه اين شيوه به كلي با شعر قديم فرق دارد و با نگرشي كه در شيوه شكل آن پديد آورد به پدر شعر نو لقب گرفت. نظرنيما در خصوص شعر، يك نگاه جديد است كه بعضاً شيوه هاي قديم را به چالش كشيده و از منظري جديد غالب شعر را تعريف مي نمايد. او مي گويد: « ادبيات ما بايد از هر حيث عوض شود. موضوع تازه كافي نيست و نه اين كافي است كه مضموني را بسط داده و به طرز تازه بيان كنيم. نه اين كافي است كه با پس و پيش كردن قافيه و افزايش و كاهش مصراع ها يا وسايل ديگر ، دست به فرم تازه زده باشيم . عمده كار اين است كه طرز كار عوض شود و مدل وصفي و روائي ، كه در دنياي با شعور آدم هاست ، به شعر بدهيم. »او در ادامه مي گويد:« شعر وزن و قافيه نيست ، بلكه وزن و قافيه هم از ابزار كار يك نفر شاعر هستند. همچنين شعر رديف ساختن مصطلحات و فهرست كلي دادن از مطالب معلوم كه در سر زبان ها افتاده است نيست. اين جور كار به درد دفتر حساب بندي يك تجارتخانه مي خورد. شعر واسطه تشريح و تاثير دادن و كوچك كردن معنويات و شكافتن و نمودن درونيهاي دقيق و نهفته آنهاست. و تمام كوشش و كاوش شاعر براي آن است كه « مخصوصاً شعر را از حيث بيان آن به طبيعت نزديك كرده و به آن اثر دلپذير نثر را دهد » . زياد رغبت دارد و دلباخته رغبت خود است كه « شعر را از مصراعبازيهاي ابتدايي ـ كه در طبيعت اين طور يكدست و يكنواخت و ساده لوح پسندانه وجود ندارد و لباس متحد الشكل نپوشيده استـ آزاد كرده باشد» .نيما فقط در ابداع شعر نو جسارت به خرج نداد بلكه همين آوردن واژه هاي روستايي و بومي در شعر فارسي و ملي در نوع خود بدعت و نوآوري محسوب مي شود ، تا جاييكه كه بعد از او بسياري خواستند از اين شيوه بهره بگيرند كه راه به جايي نبردند.

 [ از نيما تا روزگار ما ، تاليف سيد يحيي آريان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص9-608 ـ روزنامه همشهري ، دوشنبه 10دي 1380 ، شماره 2607]

باتشکر



:: موضوعات مرتبط: مشاهیر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1848
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 16 تير 1392
.

 سيد محمد علي جمال زاده فرزند سيد جمال الدين واعظ در سال 1270 در اصفهان متولد شد . پس از اتمام تحصيلات مقدماتي به بيروت رفت و در سال 1915 به دعوت انجمن مليون ايران براي مبارزه عليه روس و انگلستان عازم برلن شد. بعد از پراكنده شدن جمع مليون ، مدتي در برلن ماند و از آنجا به ژنو رفت و در دفتر بين اللملي كار ، در ژنو شروع به فعاليت كرد . وي در دوران جنگ جهاني دوم در ژنو منزوي شد و دل به به خواندن و نوشتن مقالات و داستان هاي خود خوش كرد . جمالزاده در عهد زمامداري رضاشاه تقريبا خاموشي گزيد ولي در مواردي نيزكارهايي همچون نشر « مجله علم و هنر » را در ژنو به انجام رساند. با فرارسيدن شهريور 1320 حيات ادبي او شروع شد و چند داستان در تهران از او به چاپ رسيد كه مهمترين آن « يكي بود يكي نبود » با سبكي خاص ، نگاه ها را به سو ي آثار او معطوف ساخت . جمال زاده تا پايان زندگي در ژنو به سر برد و سرانجام در سال 1376 دار فاني را وداع گفت .
والدين و انساب : پدر وي سيد جمال الدين واعظ اصفهاني (در اصل همداني) از سادات جبل عامل (صدر) بود. جمالزاده در مورد نسب و كينه خود چنين مي گويد: « پدر پدر من، يعني پدر بزرگ من،اسمش سيد عيسي صدر بود. در شهر همدان ملا بود شاه عباس صفوي اينها را از (جبل عامل) آورده بود به ايران.» از سوي مادر نيز نسبش به اصفهان مي رسد . [ لحظه اي و سخني با سيد محمد علي جمالزاده ، گردآوري و تنظيم مسعود رضوي ، تهران : انتشارات همشهري ،چاپ اول 1373 ، ص374 ،]
خاطرات كودكي : جمالزاده الفبا را در سن چهار سالگي نزد زن دايي اش آمنه بيگم كه زن مؤمن و با سوادي در اصفهان بود قرار گرفت.با فراگيري الفبا ابجد و هوز در محله نوبه مكتب ملا محمد تقي (ملا قم تقي) كه در يكي از بالاخانه هاي مسجد سيد در محله بيد آباد واقع بود سپرد. جمالزاده مجددا“ از اين مكتب به مكتب ديگري كه در يكي از بالاخانه هاي مسجد عليقلي آقا در (محله ميرزاها) در نزديك قبرستان (آب پخشان) رفت و نزد آخوندي بنام ملاطاهر فراگيري خواندن و نوشتن پرداخت. اما وي در اين مكتب نيز ماندگار نشد،مادرش اين بار او را در راستاي بازار بيدآباد نزد ميرزا حسن صحاف كسي كه كتاب هاي پدرش را صحافي مي نمود به شاگردي گذاشت، جمالزاده در نزد اين شخص هم شاگردي مي نمود و هم درس مي خواند،او مي گويد: تازه آنجا معني خواندن و نوشتن را تا حدي فهميدم و كم و بيش دستگيرم شد كه منظور از ياد گرفتن اين علامت هاي كج و معوج كه به نام حروف و حركات چون كرم هاي زيانكاري از اين دوره كودكي مغز و ريشه عمر اطفال معصوم مي افتند و تا دم مرگ شيره جانشان را مي مكند چيست.»[ لحظه اي و سخني با سيد محمد علي جمالزاده ، گردآوري و تنظيم مسعود رضوي ، تهران : انتشارات همشهري ،چاپ اول 1373 ، ص374 ]
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : كودكي جمالزاده با خاطراتي زيبا از كوچه هاي تودر توي شهر تاريخي اصفهان ،مساجد و مناره ها، حمام ها و دكانها، مكتبخانه ها و درس و بحث ها، بازي و نشست و برخاست با فرزندان ملك المتكلمين و ديد و بازديدها پدر آغاز شده است و در تلاشها و مبارزات سياسي همراه وي در پاي منبر وشنيدن خطابه هاي آتشينش، تشنج ها،و سؤقصدها در تهران ادامه يافته است. [ لحظه اي و سخني با سيد محمد علي جمالزاده ، گردآوري و تنظيم مسعود رضوي ، تهران : انتشارات همشهري ،چاپ اول 1373 ، ص374 ]
تحصيلات رسمي و حرفه اي : جمالزاده پس از گذراندن دوره تحصيل در مكتبخانه به مدرسه آخوندها و طلاب علم رفت. اين مدرسه در دهنه بازار بيد در كنار نهر معروف به (ماري بابا حسين) قرار داشت. باتوجه به صغرمن عمامه به سر نهاد و به صورت طلاب علوم دينيه در آمد. آخوندي به نام حاجي آخوندي بدون مقدمه صرف و نحو عربي را با كتاب (جامع المقدمات) به آنها تدريس نمود. درهمين زمان مدرسه اي به طرز جديد باز توسط ميرزا علي خان و حاجي جواد (صراف) باز شد. البته اين مدرسه عمر بسيار كوتاهي داشت زيرا اين مدرسه را تعطيل گرديد. جمالزاده بعد از اين جريان براي مدتي از درس و مدرسه دور ماند تا آنكه مادرش با خبر شد كه در محله شاشان (شهشان،شاه شاهان) سيد با سواد و انگليسي داني به نام مير سيد علينقي خانه مسكوني خود را به صورت مدرسه اي در آورده است و شاگرد قبول مي كند، بنابراين مادرش او را به اين مدرسه فرستاد كه اين مدرسه نيز بعد از مدتي تعطيل شد. بدليل مسائل سياسي در سال 1321 جمالزاده به اتفاق خانواده به تهران رفتند . در تهران پدرش او را به مدرسه (ثروت) فرستاد.در مدرسه ثروت كتابهاي جغرافياي محمد صفي خان ،هندسه علي خان،مارگو براي فرانسه،كتاب ديگري به نام متود كه گويا از تاليفات عباسقلي خان بود تدريس مي شد. قبل از آنكه جمالزاده از اين مدرسه فارغ التحصيل شود، پدرش اورا به مدرسه ادب كه از موسسات مرحوم حاجي ميرزا يحيي دولت آبادي سپرد. او تحصيل در اين مدرسه را ادامه داد تا آنكه در اين زمان دولت ايران چند نفر معلم فرانسوي براي مدرسه دارالفنون استخدام نمود، بدليل خالي بودن كلاسهاي درس اين معلمان كه عموما“ گياه شناسي ،حيوان شناسي،و شيمي و غيره بود وزارت معارف وقت (امروز وزارت فرهنگ) عده اي از شاگردان مدارس تهران (رشديه ،علميه ،آليانس،اقدسيه ،سياسي،سادات ،اسلامي و ثروت...) را انتخاب نموده و به دارالفنون فرستادند كه از جمله اين شاگردان جمالزاده بود.شيوه تدريس اين معلمان به زبان فرانسه بود لذا شاگردان به دليل عدم آشنايي با اين زبان در فراگيري دروس مشكل داشتند لذا ميرزا محمد علي خان فروغي و برادرش ميرزا ابوالحسن خان كه فرانسه مي دانستند سمت مترجمي يافتند وشب ها درس ها را در نزد معلمان فرانسوي حاضر مي كردند و روزها به شاگردان ياد مي دادند جمالزاده از دارالفنون چنين تعريف مي كند: من بچه سيد معمم نا بالغ سر درس علم « استوئولوژي » يعني از رفقا از قلعه كبري كه دخمه زردشتيان و در بيرون دروازه شاهزاده عبدالعظيم دست چپ واقع بود با تمهيداتي يك جمجه به دست آورده بوديم و با نخود خام سوراخ و ثغبه آن را پر كرديم و حداكثر در آن وارد كرديم تا نخودها باد كرد و استخوان هاي جمجمه را در هم تركانيد و ما توانستيم درس خود را استخوان به دست ياد بگيريم. دو سالي نگذشت كه جمالزاده توسط پدرش براي تحصيل به بيروت رفت . سن جمالزاده در اين اوقات از دوازده سال در گذشته بود. تمايل وي به تحصيل در دانشگاهها سبب عزيمتش به اروپا شد. جمالزاده با پايان بافتن تحصيلات دوره متوسطه براي تحصيل در رشته حقوق از طريق مصر به فرانسه عزيمت نمود. به توصيه ممتاز السلطنه سفير ايران به لوزان در سوئيس رفت. تا پايان 1329 قمري در لوزان مانده و بقيه تحصيل خود را در ديژون فرانسه ادامه داد و در سال 1323 فارغ التحصيل شده است. [ برگزيده آثار سيد محمد علي جمالزاده ، به كوشش علي دهباشي ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378 ، ص 792 - ياد سيد محمد علي جمالزاده ، به كوشش علي دهباشي ،تهران : نشرثالث ، چاپ اول 1377 ،ص 257 - 258 ]
خاطرات و وقايع تحصيل : جمالزاده در دوران تحصيل در بيروت پدر خود را از دست داد. در اين زمان اوضاع سياسي ايران دگرگون شد. محمد علي شاه مجلس را به توپ بست و هر يك از آزاديخواهان به سرنوشتي دچار شدند. سيد جمال ( پدر جمالزاده ) پنهاني خود را به همدان رسانيد تا به عتبات برود. ولي در آنجا به چنگ عمال دولتي افتاد و چون او را به دستور دولت به حكومت بروجرد تحويل دادند در اين شهر به اراده حاكم امير افخم به طناب انداخته و مقتول شد. در مدت تحصيل در اروپا مهمترين حادثه اي كه به وقوع پيوست جنگ جهاني بود. وقوع جنگ جهاني موجب تشكيل كميته مليون ايراني به زعامت سيد حسن تقي زاده ، دربرلن ، براي مبارزه با روس و انگليس شده يكي از ايرانياني كه به همكاري در اين كميته دعوت شد سيد محمد علي جمالزاذه بود. او در سال 1915 به برلن رفت و تا سال 1930 در اين شهر زيست. [ برگزيده آثار سيد محمد علي جمالزاده ، به كوشش علي دهباشي ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378 ، ص 792 - ياد سيد محمد علي جمالزاده ، به كوشش علي دهباشي ،تهران : نشرثالث ، چاپ اول 1377 ،ص 257 - 258 ]
فعاليتهاي ضمن تحصيل : جمالزاده در زمان تحصيل در مدرسه لازاريست ( عين طوره ) اندك اندك با نويسندگي به معناي جديد كلمه آشنايي يافته و با روزنامه لاكروآ ( Croix = صليب )همكاري نمود كه البته در اين راه سوي حاصل نكرد. [ لحظه اي و سخني با سيد محمد علي جمالزاده ، گردآوري و تنظيم مسعود رضوي ، تهران : انتشارات همشهري ،چاپ اول 1373 ، ص374 ]
هم دوره اي ها و همكاران : جمالزاده با مستشرقان ناموري چون ژ.ماركورات، و گايگر،ايگن متيوح ،اسكارمان آشنا شد. و از هم سخني با آنان دامنه اطلاعاتش نسبت به كتاب هاي اروپايي درباره مشرق گسترش يافت و بر راه و روش اروپايي تحقيق آگاهي يافت. جز اين با ايرانيان دانشمندي چون محمد قزويني،سيد حسن تقي زاده، ميرزا فضاعلي آقا تبريزي (موسوي) آشنايي و همكاري يافت و از نشست و برخاست با اقران خود چون حسين كاظم زاده ايرانشهر، ابراهيم پور داود،محمود غني زاده،سعدالله خان درويش، مهدي ملكزاده، سود جست. [ برگزيده آثار سيد محمد علي جمالزاده ، به كوشش علي دهباشي ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378، ص 791 ]
همسر و فرزندان : جمالزاده در مدت اقامت در فرانسه با دختر خانمي فرانسوي به نام ژوزفين ازدواج نمود البته اين اولين ازدواج جمالزاده بود و او در زماني كه در دفتر بين المللي كار عضويت داشته ازدواج ديگري نيز نموده است. [ لحظه اي و سخني با سيد محمد علي جمالزاده ، گردآوري و تنظيم مسعود رضوي ، تهران : انتشارات همشهري ،چاپ اول 1373 ، ص374 - برگزيده آثار سيد محمد علي جمالزاده ، به كوشش علي دهباشي ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378 ، ص 794 ]
زمان و علت فوت : جمالزداه روز هفدهم آبان 1376 در شهر ژنو- كنار درياچه لمان-در سن يكصدو شش سالگي درگذشت. [ برگزيده آثار سيد محمد علي جمالزاده ، به كوشش علي دهباشي ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378، ص 791 ]
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : جمالزده پس از تعطيلي مجله كاوه به عنوان مترجم به خدمت سفارت ايران در برلين در آمد و سپس سرپرستي محصلين ايراني به او واگذار شد. حدود هشت سال در اين كار بود تا اين كه از سال 1931 به دفتر بين المللي كار وابسته به جامعه ملل پيوست و در سال 1956 بازنشسته شد. پس از برلين به ژنو مهاجرت كرد و تا پايان عمر در اين شهر بود. در اين مدت چند دوره به نمايندگي دولت ايراني در چلسات كنفرانس بين المللي آموزش و پرورش شركت كرد. [ برگزيده آثار سيد محمد علي جمالزاده ، به كوشش علي دهباشي ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378 ، ص 793 ]
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : جمالزاده در سال 1915 به برلن رفت . سپس با ماموريتي از سوي كميته مليون به بغداد كرمانشاه اعزام شد . در بغداد با همكاري پورداود نشريه « رستاخيز را انتشار داد و در كرمانشاه عشاير كرد و لرد را عليه دشمنان ايران به مبارزه دعوت كرد و ارتش ملي تشكيل داد اما موفقيتي حاصل ننمود . جمالزاده در سفر مجددخود به برلن به اتفاق تقي زاده مجله سياسي ـ فرهنگي « كاوه را انتشار داد و در شماره پانزدهم ژوئيه 1916 ميلادي ، نخستين مقاله خود را با عنوان « وقتي كه ملتي اسير مي شود » به چاپ رساند . در سال هاي 1310 تا 1320 كمي از فعاليت هاي فرهنگي وي كم شد جز اين كه به عنوان « عضو وابستة فرهنگستان ايران انتخاب شد . در زمان جشن هزارة فردوسي منحصرا يك مقاله با نام « نه اندر نه آمد سه اندر چهار » از او در « فردوسي نامه » مهر 1313 چاپ شد . در جشن هفتصد ساله تاليف گلستان سعدي ، كتابچه اي به نام « پندنامه سعدي » منتشر كرد ( 1317 ) . از جمله كارهاي ديگر او در اين سال ها : مقاله اي درباره كتاب مندرج در مجله تعليم و تربيت ، مقاله هايي در مجله موسيقي ، ترجمه قصه اي از آناتول فرانس در مجله مهر ( 1316 ) و ترجمه داستاني از اسكار وايلد در همان مجله ( 1317 ) و چندمقاله در روزنامه « كوشش » از جمله درباره كتاب « زيبا » نوشته محمد حجازي ، حاصل اين دوره از نويسندگي جمالزاده مي باشد . در سال 1918 ميلادي نخستين كتاب خود را با عنوان « گنج شايگان » ( يا اوضاع اقتصادي ايران ) نوشت كه پس از از 65 سال ، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در تهران تجديد چاپ شد. در خلال مدتي كه سرپرستي محصلين ايراني را برعهده داشت دوبار و در دوران عضويت دفتر بين المللي كار ، پنج بار به ايران سفر كرد، اما در هريك از اين سفرها مدتي كوتاهي در ايران اقامت نمود . شايد نادرست نباشد گفته شود كه سال هاي زندگي او در ايران فقط سيزده سال از عمر دراز او بوده است . و نود و اندي سال را بيرون از ايران زندگي كرده است. جمالزاده همواره تلاش مي نمود در مجامع و محافل علمي ـ فرهنگي حضور يابد . يكي از محافلي كه او در آن حضور مي يافت محفلي به نام « صحبت هاي علمي ادبي » بود كه به طور ماهانه برگزار مي شد . او مقدمات پژوهشگري و مقاله نويسي را در همين ايام فراگرفت ؛ مقاله هايي كه او در « كاوه » منتشر مي نمود ، او را روز به روز در پژوهش و نگارش دليرتر مي كرد . پس از تعطيل شدن مجله كاوه ، به همكاري با جواناني كه در اروپا درس مي خواندند و مجله « فرنگستان » را در برلن بنيان نهاده بودند ، شتافت ومقاله هايي در آن مجله به چاپ رسانيد . با متوقف شدن انتشار مجله فرنگستان به روزنامه هاي ايران رو كرد و در روزنامه هاي « ايران آزاد ، شفق ، سرخ ، كوشش ، اطلاعات » به چاپ مقالاتي كه بيشتر مطالب آن اجتماعي بود ، پرداخت . سپس مديريت مجله « علم و هنر » را پذيرفت و در برلن انتشار داد . موسس اين مجله ابوالقاسم وثوق بود . اين مجله بيش از هفت شماره از آن منتشر نشد ( مهر 1306 - بهمن 1307 ). فعاليت هاي جمالزاده در سال هاي 1310 تا 1321 بسيار محدود بود . او در اين سال ها به عنوان « عضو وابسته فرهنگستان ايران » انتخاب شد . و نيز چند مقاله در نشريات به چاپ رساند . پس از شهريور 1320 با تاسيس مجله هاي ادبي در ايران ، براي نشريات « سخن ، يغما ، راهنماي كتاب ، وحيد ، ارمغان ، هنر و مردم » مقاله نوشت و داستان منتشر كرد . و نيزدر مجله « كاوه » كه محمد عاصمي در مونيخ منتشر مي كرد مقالات زيادي به چاپ رسانيد. از جمله فعاليت هاي ديگر جمالزاده در خارج از كشور ، ملاقات با هموطنش اعم از ادبا و فضلا يا رجال سياسي بود و در داخل ايران نيز با اهل كتاب و قلم مكاتبه مداوم داشت ؛ هركس كه به او نامه مي نوشت پاسخي به تفصيل دريافت مي كرد . [ برگزيده آثار سيد محمد علي جمالزاده ، به كوشش علي دهباشي ، تهران : انتشارات شهاب و سخن ، چاپ اول 1378 ، ص 791- 807- ياد سيد محمد علي جمالزاده ، به كوشش علي دهباشي ،تهران : نشرثالث ، چاپ اول 1377 ،ص 257 - 258 ]
آرا و گرايشهاي خاص: جمالزاده با اينكه در نگارش داستان هاي خود از نويسندگان اروپايي متاثر بوده ، اما با تمسك به هنر قصه پردازي ايراني و آفرينش روش هاي روايتگري به سبك داستان سرايان كهن و كاربرد اصطلاحات و مفاهيم سنتي ، گويي هنوز هم در« محله سيد نصر الدين » تهران سكونت دارد و سخنان شيوا و آرمان هاي داستاني او متعلق به مردم اين سرزمين است كه در فرهنگ ايراني زندگي مي كنند و از اين رو نويسندگان و نقادان ايراني حق دارند كه بگويند : « جمالزاده از ايراني ترين نويسندگان معاصر ايراني ترين نويسندگان معاصر ايران است » . جمالزاده فعاليت نويسندگي را با پژوهش آغاز كرد و پيش از آن كه به داستان نويسي مشهور گردد ، نويسندة مباحث تاريخي و سياسي و اجتماعي به شمار مي آمد ؛ وي به مناسبت پيشگامي در نوشتن داستان كوتاه به اسلوب اروپايي ، بي گمان مبتكر و موسس اين سبك بوده است

باتشکر



:: موضوعات مرتبط: مشاهیر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1806
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 16 تير 1392
.

در خانواده ای روحانی (مسلمان – شیعه) برآمده ام. پدر و برادر بزرگ و یکی از شوهر خواهرهایم در مسند روحانیت مردند. و حالا برادرزاده ای و یک شوهر خواهر دیگر روحانی اند. و این تازه اول عشق است. که الباقی خانواده همه مذهبی اند. با تک و توک استثنایی. برگردان این محیط مذهبی را در«دید و بازدید» می شود دید و در «سه تار» وگـُله به گـُله در پرت و پلاهای دیگر.

نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302 بی اغراق سر هفت تا دختر آمده ام. که البته هیچکدامشان کور نبودند. اما جز چهارتاشان زنده نمانده اند. دو تا شان در همان کودکی سر هفت خوان آبله مرغان و اسهال مردند و یکی دیگر در سی و پنج سالگی به سرطان رفت. کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتی که وزارت عدلیه ی «داور» دست گذشت روی محضرها و پدرم زیر بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و در دکانش را بست و قناعت کرد به اینکه فقط آقای محل باشد. دبستان را که تمام کردم دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کارکن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار را رفتم. اما دارالفنون هم کلاس های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل و شب ها درس. و با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه گداری سیم کشی های متفرقه. بَـردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهایم که اینکاره بود. همین جوری ها دبیرستان تمام شد. و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگه ی وجودم - در سال 1322 - یعنی که زمان جنگ. به این ترتیب است که جوانکی با انگشتری عقیق به دست و سر تراشیده و نزدیک به یک متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده می شود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین الملل. که برای ما کشتار را نداشت و خرابی و بمباران را. اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج و مرج را و حضور آزار دهنده ی قوای اشغال کننده را.

جنگ که تمام شد دانشکده ادبیات (دانشسرای عالی) را تمام کرده بودم. 1325. و معلم شدم. 1326. در حالی که از خانواده بریده بودم و با یک کروات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی که خدا عالم است از تن کدام سرباز ِ به جبهه رونده ای کنده بودند تا من بتوانم پای شمس العماره به 80 تومان بخرمش. سه سال بود که عضو حزب توده بودم. سال های آخر دبیرستان با حرف و سخن های احمد کسروی آشنا شدم و مجله «پیمان» و بعد «مرد امروز» و «تفریحات شب» و بعد مجله «دنیا» و مطبوعات حزب توده... و با این مایه دست فکری چیزی درست کرده بودیم به اسم «انجمن اصلاح». کوچه ی انتظام، امیریه. و شب ها در کلاس هایش مجانی فنارسه (فرانسه) درس می دادیم و عربی و آداب سخنرانی و روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده، بودند هر کدام مأمور یکی شان بودیم و سرکشی می کردیم به حوزه ها و میتینگ هاشان (MEETING)... و من مأمور حزب توده بودم و جمعه ها بالای پس قلعه و کلک چال مُناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند وکدام خائن و چه باید کرد و از این قبیل... تا عاقبت تصمیم گرفتیم که دسته جمعی به حزب توده بپیوندیم. جز یکی دو تا که نیامدند. و این اوایل سال 1323. دیگر اعضای آن انجمن «امیر حسین جهانبگلو» بود و «رضا زنجانی» و «هوشیدر» و «عباسی» و «دارابزند» و «علینقی منزوی» و یکی دو تای دیگر که یادم نیست. پیش از پیوستن به حزب، جزوه ای ترجمه کرده بودم از عربی به اسم «عزاداری های نامشروع» که سال 22 چاپ شد و یکی دو قِران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده. نگو که بازاری های مذهبی همه اش را چکی خریده اند و سوزانده. این را بعدها فهمیدیم. پیش از آن هم پرت و پلاهای دیگری نوشته بودم در حوزه ی تجدید نظرهای مذهبی که چاپ نشده ماند و رها شد.

 

در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته ی حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت دو سالش را مدام قلم زدم. در «بشر برای دانشجویان» که گرداننده اش بودم و در مجله ماهانه ی «مردم» که مدیر داخلیش بودم. و گاهی هم در «رهبر». اولین قصه ام در «سخن» در آمد. شماره نوروز 24. که آن وقت ها زیر سایه «صادق هدایت» منتشر می شد و ناچار همه جماعت ایشان گرایش به چپ داشتند و در اسفند همین سال «دید وبازدید» را منتشر کردم؛ مجموعه ی آنچه در «سخن» و «مردم برای روشنفکران» هفتگی درآمده بود. به اعتبار همین پرت و پلاها بود که از اوایل سال 25 مامور شدم که زیر نظر طبری «ماهانه مردم» را راه بیندازم. که تا هنگام انشعاب، 18 شماره اش را درآوردم. حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم. چاپخانه «شعله ور». که پس از شکست «دموکرات فرقه سی» و لطمه ای که به حزب زد و فرار رهبران، از پشت عمارت مخروبه ی «اپرا» منتقلش کرده بودند به داخل حزب و به اعتبار همین چاپخانه ای که در اختیارشان بود «از رنجی که می بریم» درآمد. اواسط 1326. حاوی قصه های شکست در آن مبارزات و به سبک رئالیسم سوسیالیستی! و انشعاب در آغاز 1326 اتفاق افتاد. به دنبال اختلاف نظر جماعتی که ما بودیم – به رهبری خلیل ملکی – و رهبران حزب که به علت شکست قضیه آذربایجان زمینه افکار عمومی حزب دیگر زیر پایشان نبود. و به همین علت سخت دنباله روی سیاست استالینی بودند که می دیدیم که به چه می انجامید. پس از انشعاب، یک حزب سوسیالیست ساختیم که زیربار اتهامات مطبوعات حزبی که حتی کمک رادیو مسکو را در پس پشت داشتند، تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سکوت.

در این دوره ی سکوت است که مقداری ترجمه می کنم، به قصد فنارسه (فرانسه) یادگرفتن. از «ژید» و «کامو» و «سارتر». و نیز از «داستایوسکی». «سه تار» هم مال این دوره است که تقدیم شده به خلیل ملکی. هم در این دوره است که زن می گیرم. وقتی از اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد، کوچکش را در چاردیواری خانه ای می سازی. از خانه پدری به اجتماع حزب گریختن، از آن به خانه شخصی و زنم سیمین دانشور است که می شناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشته زیبایی شناسی و صاحب تالیف ها وترجمه های فراوان و در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگر درنیامده؟) از 1329 به این ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده است که سیمین اولین خواننده و نقـّادش نباشد.

و اوضاع همین جورهاهست تا قضیه ملی شدن نفت و ظهور جبهه ملی و دکتر مصدق. که از نو کشیده می شوم به سیاست و از نو سه سال دیگر مبارزه در گرداندن روزنامه های «شاهد» و«نیروی سوم» و مجله ماهانه «علم و زندگی» که مدیرش ملکی بود، علاوه بر اینکه عضو کمیته نیروی سوم و گرداننده تبلیغاتش هستم که یکی از ارکان جبهه ملی بود و باز همین جورهاست تا اردیبهشت 1332 که به علت اختلاف با دیگر رهبران نیروی سوم، ازشان کناره گرفتم. می خواستند ناصر وثوقی را اخراج کنند که از رهبران حزب بود؛ و با همان «بریا» بازی ها . که دیدم دیگر حالش نیست. آخر ما به علت همین حقه بازی ها از حزب توده انشعاب کرده بودیم و حالا از نو به سرمان می آمد.

در همین سال ها است که «بازگشت از شوروی» ژید را ترجمه کردم و نیز «دست های آلوده» سارتر را. و معلوم است هر دو به چه علت. «زن زیادی» هم مال همین سال ها است آشنایی با « نیما یوشیج » هم مال همین دوره است و نیز شروع به لمس کردن نقاشی. مبارزه ای که میان ما از درون جبهه ملی با حزب توده در این سه سال دنبال شد به گمان من یکی از پربارترین سال های نشر فکر و اندیشه و نقد بود.

بگذریم که حاصل شکست در آن مبارزه به رسوب خویش پای محصول کشت همه مان نشست. شکست جبهه ملی و بُرد کمپانیها در قضیه نفت که از آن به کنایه در «سرگذشت کندوها» گـَپی زده ام – سکوت اجباری محدودی را پیش آورد که فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکست ها به پیرامون خویش دقیق شدن. و سفر به دور مملکت و حاصلش «اورازان – تات نشین های بلوک زهرا- و جزیزه خارک» که بعدها مؤسسه تحقیقات اجتماعی وابسته به دانشکده ادبیات به اعتبار آنها ازم خواست که سلسه ی نشریاتی را در این زمینه سرپرستی کنم و این چنین بود که تک نگاری (مونو گرافی) ها شد یکی از رشته ی کارهای ایشان. و گر چه پس از نشر پنج تک نگاری ایشان را ترک گفتم. چرا که دیدم می خواهند از آن تک نگاری ها متاعی بسازند برای عرضه داشت به فرنگی و ناچار هم به معیارهای او و من این کاره نبودم چرا که غـَرضم از چنان کاری از نو شناختن خویش بود و ارزیابی مجددی از محیط بومی و هم به معیارهای خودی. اما به هر صورت این رشته هنوز هم دنبال می شود.

 

و همین جوری ها بود که آن جوانک مذهبی از خانواده گریخته و از بلبشوی ناشی از جنگ و آن سیاست بازی ها سرسالم به در برده، متوجه تضاد اصلی بنیادهای سنتی اجتماعی ایرانی ها شد با آنچه به اسم تحول و ترقی و در واقع به صورت دنبال روی سیاسی و اقتصادی از فرنگ و آمریکا دارد مملکت را به سمت مستعمره بودن می برد و بدلش می کند به مصرف کننده ی تنهای کمپانی ها و چه بی اراده هم. و هم اینها بود که شد محرک «غرب زدگی» -سال 1341 - که پیش از آن در «سه مقاله دیگر» تمرینش را کرده بودم. «مدیر مدرسه» را پیش از این ها چاپ کرده بودم- 1327- حاصل اندیشه های خصوصی و برداشت های سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه. اما با اشارات صریح به اوضاع کلی زمانه و همین نوع مسائل استقلال شکن.

انتشار«غرب زدگی» که مخفیانه انجام گرفت نوعی نقطه ی عطف بود در کار صاحب این قلم. و یکی از عوارضش این که «کیهان ماه» را به توقیف افکند. که اوایل سال 1341براهش انداخته بودم و با اینکه تأمین مالی کمپانی کیهان را پس پشت داشت شش ماه بیشتر دوام نیاورد و با اینکه جماعتی پنجاه نفر از نویسندگان متعهد و مسئول به آن دلبسته بودند و همکارش بودند دو شماره بیشتر منتشر نشد. چرا که فصل اول «غرب زدگی» را در شماره اولش چاپ کرده بودیم که دخالت سانسور و اجبار کندن آن صفحات ودیگر قضایا ...

کلافگی ناشی از این سکوت اجباری مجدد را در سفرهای چندی که پس از این قضیه پیش آمد در کردم. در نیمه آخر سال 41 به اروپا. به مأموریت از طرف وزارت فرهنگ و برای مطالعه در کار نشر کتاب های درسی. در فروردین 42 به حج. تابستانش به شوروی. به دعوتی برای شرکت در هفتمین کنگره ی بین المللی مردم شناسی و به آمریکا در تابستان 44. به دعوت سمینار بین المللی و ادبی و سیاسی دانشگاه «هاروارد» و حاصل هر کدام از این سفرها سفرنامه ای که مال حجش چاپ شد به اسم «خسی در میقات» و مال روس داشت چاپ می شد؛ به صورت پاورقی درهفته نامه ای ادبی که «شاملو» و «رؤیایی» درآوردند که از نو دخالت سانسور و بسته شدن هفته نامه. گزارش کوتاهی نیز از کنگره مردم شناسی داده ام در «پیام نوین» ونیز گزارش کوتاهی از «هاروارد»، در «جهان نو» که دکتر «براهنی» در می آورد و باز چهار شماره بیشتر تحمل دسته ی ما را نکرد. هم در این مجله بود که دو فصل از «خدمت و خیانت روشنفکران» را درآوردم. و این ها مال سال 1345. پیش از این «ارزیابی شتابزده» را در آورده بودم – سال 43– که مجموعه ی هجده مقاله است در نقد ادب و اجتماع و هنر و سیاست معاصر. که در تبریز چاپ شد. و پیش از آن نیز قصه «نون و القلم» را – سال 1340– که به سنت قصه گویی شرقی است و در آن چون و چرای شکست نهضتهای چپ معاصر را برای فرار از مزاحمت سانسور در یک دوره تاریخی گذاشتم و وارسیده.

آخرین کارهایی که کرده ام یکی ترجمه «کرگدن» اوژن یونسکو است – سال 45– و انتشار متن کامل ترجمه «عبور از خط» ارنست یونگر که به تقریر دکتر محمود هومن برای «کیهان ماه» تهیه شده بود و دو فصلش همانجا در آمده بود. و همین روزها از چاپ «نفرین زمین» فارغ شده ام که سرگذشت معلم دهی است در طول نه ماه از یک سال و آنچه براو واهل ده می گذرد. به قصد گفتن آخرین حرفها درباره آب و کشت و زمین و لمسی که وابستگی اقتصادی به کمپانی از آنها کرده و اغتشاشی که ناچار رخ داده و نیز به قصد ارزیابی دیگری خلاف اعتقاد عوام سیاستمداران و حکومت از قضیه فروش املاک که به اسم اصلاحات ارضی جایش زده اند. پس از این باید« در خدمت و خیانت روشنفکران» را برای چاپ آماده کنم . که مال سال 43 است و اکنون دستکاری هایی می خواهد و بعد باید ترجمه «تشنگی و گشنگی» یونسکو را تمام کنم و بعد بپردازم به از نو نوشتن «سنگی و گوری» که قصه ای است درباب عقیم بودن و بعد بپردازم به تمام «نسل جدید» که قصه ی دیگری است از نسل دیگری که من خود یکیش ... و می بینی که تنها آن بازرگان نیست که به جزیره کیش شبی ترا به حجره خویش خواند و چه مایه مالیخولیا که به سرداشت...

باتشکر 

 

دی ماه 1343



:: موضوعات مرتبط: مشاهیر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1797
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 16 تير 1392
.
موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی